برایِ خدا!
قلم میزنم برایت ای سوال،که عمریست در ذهنم بی جواب مانده ای که:
آنها مردانه جنگیدند،پس چرا ما نمیتوانیم مردانه درس بخوانیم…
چند هفته پیش که میخواستم از تهران بیام قم،با یه طلبه فاضل از نسل حسین(علیه السلام) ،همراه شدم ،که محاسنش رو توی راه اسلام سفید کرده بود.
باهاش گرم صحبت شدیم و صفایی بردیم.
میگفت:از اول که وارد حوزه شده(حدود ۴۰ ،۵۰ سال پیش) تا الان هیچ وقت به هیچ کس نگفته کِی پول داره کِی نداره! واسه همین،همیشه بقیه فکر میکردن که وضعش خوبه و پول داره.
بعد صحبت هاش یه خاطره واسم گفت که خیلی برام جالب بود.
میگفت ،وقتی خواستم ازدواج کنم ،هیچی پول نداشتم.ولی کسی هم از بی پولیم خبر نداشت.توی همین اوضاع بودم که نزدیک ماه رمضون شدیم و وقت تبلیغ!
یکی از طلبه ها اومد پیشم و گفت،میتونی توی یکی از روستاهای کرمان بری تبلیغ؟
گفتم:آره.
گفت:پول خبری نیستا،گفتم :عیب نداره.
صفحات: 1· 2