به بهانه جوانی
برای سخن گفتن از جوان و جوانی، به ویژه با درک مخاطبان اصلی این مقال، پرهیز از نصیحت گفتن صریح و اندرزگویی مستقیم ـ که امروز عالمان تربیت بر آن تأکید می کنند ـ یک اصل مهم است. شاید یاری گرفتن از شعر و تمثیل و داستان، شیوه مناسبی برای این منظور باشد؛ کاری که این مقاله در فرصت اندکی که داشته، به آن پرداخته است.
شأن نزول آیه پیروزی
حمد و سپاس خدای محبوب را سزاست که جوانی را آفرید؛ که اگر جوانی نبود، زندگی به آسمان بی ستاره می مانست و باغستان بی گل و گیاه و حیات بی آب و آیینه. سلام اگر چه آرزوی شادابی و سلامت است، اما در برابر جوانان چیزی کم دارد. آدم اگر در قبال صمیمیت سوسن، بلوغ بنفشه و سلوک نسترن های وحشی، به سلام و سر تکان دادنی اکتفا کند، جفا کرده است، اما چه کنم که کلمات، الکن و کم ظرفیتند. چه کنم که بال های حروف، توان انتقال همه احساس ها و عواطف را ندارند. چه کنم… .
عزیزان! مجال، کم است و کارهای بر زمین مانده بسیار. نمی گویم که ملت و مملکتی، که جهانی در انتظار شماست تا با اندیشه های خلاق و دست های مبتکرتان، بازسازی شود. کمبودها و کاستی ها، چشم انتظار به دست های ترمیم شما دوخته اند. فسادها؛ اخلاقی، تربیتی، مالی، اداری، اجتماعی، سیاسی و… همه در هراس از قهر بالقوه شمایند و از ظهور کارساز شما می ترسند. مهیا شوید و خود را بسازید که شما شأن نزول آیه پیروزی هستید و موفقیت، سرنوشتی است که بر پیشانی شما رقم خورده است، اگر به هوش باشید.