تحلیل بازی Undead Knights (مطلب ویژه)
درحالیکه به نظر می رسید اوضاع برای اعضای انجمن house of blood به خوبی درحال سپری شدن بود و روزهای خوبی برای آن ها پیش بینی می شد، ناگهان اتفاق غیرمنتظره ای رخ داد. در یکی از روز ها، پادشاه کرک گالدیز (kirk gladys) به تحریک همسر ظالمش فاطمه (fatima)، مبنی بر کشف اسنادی از خیانت اعضای انجمن house of blood و احتمال شورش آن ها علیه پادشاه، دستور قتل همه اعضای انجمن را صادر نمود.
پس از این تصمیم افراد گارد ویژه پادشاه در اقدامی غافلگیرانه، با حمله به انجمن، همه اعضای آن را به قتل رسانده و انجمن را منحل کردند. درحالیکه پادشاه گمان می برد همه اعضای رده بالای انجمن در این حمله غافلگیرانه کشته شده اند، پیش از مرگ سه عضو اصلی انجمن، دیو (جنی که عضو انجمن بود) به هر یک از آن ها فرصتی دوباره می دهد تا به زندگی بازگردند و بتوانند با تبدیل دشمنان خود به مرده های متحرک، انتقام خود را از پادشاه و همسر ظالم او بگیرند.
در ابتدای ماجرای انتقام گیری، هر سه شوالیه به سراغ دوک گلاسستر (duke gloucester)، قهرمان قدیمی جنگ ها که حالا به فردی فاسد و شکم پرست تغییر ماهیت داده بود می روند و با او وارد جنگ می شوند.
گلاسستر تصمیم می گیرد که با آزاد کردن هیولایی که در بند داشت، آن ها را نابود کند. اما پیش از موفقیت در انجام این کار توسط شوالیه ها کشته می شود.
در ادامه ماجرا، سه شوالیه متوجه می شوند که در اثر معامله ای که با دیو انجام داده اند، روز به روز ماهیت انسانی خود را از دست داده و به موجوداتی شیطانی تغییر ماهیت می دهند.
از این رو آن ها تصمیم می گیرند تا پیش از تغییر ماهیت کامل، انتقام خود را بگیرند. به این ترتیب هر یک از شوالیه ها مسیری جداگانه برای خود انتخاب می کند و با افرادی که به نحوی در مرگ آن ها نقش داشته اند درگیر شده و آن ها را نابود می کنند.
آن ها در طول این ماجرا به میوه عجیب و مرموزی به نام میوه درخت مقدس (fruit of the holy tree ) برخورد می کنند. میوه ای شیطانی، که مصرف کنندگانش را به شیطان تبدیل می کند.
کاپیتان گرارد (gerrard)، فرمانده سه شوالیه و فردی که فاطمه را همچون انسانی مقدس ستایش می کرد، پس از این که دختر خود را در درگیری علیه اعضای انجمن از دست داد، اقدام به خوردن میوه درخت مقدس می کند و تبدیل به هیولایی به نام نفیلیم (nephilim) می شود. او متوجه شده بود که فاطمه کنترل بخش اعظم لشکر مردگان متحرک را بر عهده دارد تا از آن ها برای رسیدن به خواسته های خودخواهانه و شوم خود بهره برداری نماید. سپس او تصمیم به نابودی فاطمه می گیرد، اما در مبارزه با او شکست خورده و نابود می شود و شوالیه ها هم نمی توانند او را یاری کنند.
پس از این ماجرا شوالیه ها با سربازانی به نام اوروبوروس (ouroboros) مواجه می شوند که توسط جادوگر دیوانه ای به نام فولیس (follis ) خلق شده اند. او در ابتدا سعی می کند تا شوالیه ها را برای پیوستن به خود متقاعد نماید، اما موفق به این کار نمی شود. سرانجام فولیس برای مقابله با شوالیه ها از میوه درخت مقدس می خورد و به هیولایی به نام venom angel تغییر ماهیت می دهد و در آخر به دست شوالیه ها کشته می شود.
پس از پایان نبرد، جستر (jester )، برادر کوچک فاطمه فاش می کند که رومولوس (romulus) کسی است که به طور غیر عمدی در قتل سیلویا (sylvia) و روموس (remus) دست داشته است. در زمان حمله به انجمن، رومولوس سعی داشت تا دو همراه خود را در میدان نبرد پیدا کند، اما پیش از موفقیت توسط ماموران پادشاه دستگیر شد. پس از دستگیری، رومولوس خشم و نفرت خود را آزاد نمود و در اقدامی جنون آمیز اقدام به کشتن مهاجمان کرد. اما در این بین، خشم او دامنگیر سیلویا و روموس هم شد و آن ها سهوا به قتل رسیدند.
پس از افشای این ماجرا، سیلویا و روموس، رومولوس را می بخشند و برای رویارویی با جستر که مامور اجرای نقشه نهایی فاطمه شده بود آماده می شوند.
نبرد دیگری در می گیرد و سرانجام سه شوالیه موفق می شوند جستر را از پای درآورند. آن ها متوجه می شوند که همه افرادی را کشته اند دوباره توسط فاطمه به صورت مرده های متحرک زنده می شوند و برای مقابله با آن ها فرستاده می شوند.
در این زمان است که ماهیت واقعی فاطمه آشکار می شود و قدرت تاریکی که او از آن بهره می برد نمایان می شود:
درواقع فاطمه کسی است که سال ها پیش در دنیای دیگری به نام وید (void) با دیو (همان جن عضو انجمن) پیمانی مخفیانه بسته بوده و قدرت های شیطانی ویژه ای از او دریافت کرده بوده. همچنین آن ها متوجه می شوند که قدرت شیطانی ای که دیو به آن ها داده بود هم جادویی واقعی و موثر برای نجات آن ها از مرگ و جاودانگی نبوده و تنها در حکم عفونتی بی ارزش بوده که از بدن دیو به بیرون سرایت کرده است.
پس از اطلاع از این موضوع، فاطمه برای شوالیه ها آشکار می کند که او کسی است که درخت مقدس را از خون دیو خلق کرده و منظورش از این کار رهانیدن نسل بشر از ترس مرگ، و به وجود آوردن جهانی ایده آل بوده. جهانی که در آن انسان ها جاودان باشند و دیگر متحمل سختی های زندگی مادی نشوند.
شوالیه ها که حرف های او را دروغ و پوچ می پندارند، علیه اهداف او برای ساخت دنیای شیاطین undead (از نظر آن ها دنیایی که فاطمه قصد ساخت آن را دارد اینگونه است) بر می خیزند و با او وارد جنگ می شوند. در این هنگام فاطمه خودش را با درخت مقدس ترکیب کرده و تبدیل به هیولایی به نام ایگدراسیل (yggdrasil) می شود، اما در نهایت به دست شوالیه ها کشته می شود.
در آخرین نفس ها، فاطمه کریستالی ساخته شده از خون شیطان (او کریستال را به گردن خود آویخته است) را به شوالیه ها می دهد تا آن ها بتوانند خود را از مسمومیت جادوی دیو حفظ کنند، زیرا ترس داشت که دیو از آن ها به عنوان سلاحی برای انتقام گیری از نسل بشر استفاده نماید.
آن ها متوجه می شوند که بر خلاف گفته های دیو که به آن ها وعده رستگاری داده بود، از همان ابتدا از آن ها به عنوان قاتلی برای دستیابی به اهداف خود استفاده کرده است.
در ادامه داستان دیو آن ها را ترقیب به نابودی کریستالی که فاطمه به آن ها داده بود می کند، زیرا امید داشت که بتواند همچنان از آن ها به عنوان برده بهره برداری کند.
در ابتدا شوالیه ها تصمیم به نبرد با دیو می گیرند، اما دیو به آن ها هشدار می دهد که درصورت کشته شدن در این نبرد، حتما به جهنم خواهند رفت و در عذابی سخت گرفتار خواهند شد. از این رو شوالیه ها که خود را گرفتار مکر دیو می بینند به ناچار پیشنهاد او را می پذیرند و از آن پس به عنوان شوالیه هایی که مرده متحرک شده اند، به حیات خود ادامه می دهند.