توفیق توبه میرغضب باشی ناصرالدین شاه
ميرغضب باشى مقدار خوراك يك ماه آن سگ را از آن نانوايى مى خرد و نقدا پولش را
مى پردازد
و مى گويد هر روز بايد شاگردت اين مقدار نان به اين سگ برساند و اگر يك روز مسامحه
شود از تو انتقام مى كشم.
در آن اوقات با جمعى ازرفقايش ميهمانى دوره اى داشتند به اين تفصيل كه هر روز عصر،
گردش مى رفتند و تفرج مى كردند و براى شام در منزل يكى با هم صرف شام مى نمودند تا
شبى كه نوبت ميرغضب باشى شد، زنى داشت كه تقريبا در وسط شهر تهران خانه اش بود
و وسايل پذيرايى در خانه اش موجود بود و زنى هم تازه گرفته بود و نزديك دروازه شهر
منزلش بود.
به زن قديمى خود پول مى هد و مى گويد امشب فلان عدد ميهمان دارم و براى صرف شام
مى آييم وبايد كاملا تدارك نمايى، زن قبول مى كند.
طرف عصر با رفقايش بيرون شهر رفته تفرج مى كردند.
تصادفا تفريح آن روز طول مى كشد و مقدار زيادى از شب مى گذرد، هنگام مراجعت ،
رفقايش مى گويند دير شده و سخت خسته شديم ، همين در دروازه كه منزل ديگر
تو است مى آييم.
ميرغضب باشى مى گويد اينجا چيزى نيست و در خانه وسط شهرى كاملا تدارك شده بايد
آنجا برويم .
بالاخره رفقا راضى نمى شوند و مى گويند ما امشب در اينجا مى مانيم و به مختصرى غذا
قناعت مى كنيم و آنچه در آن خانه تدارك كرده اى براى فردا. ميرغضب باشى ناچار
قبول مى كند و مقدارى نان و كباب مى خرد و آنها مى خورند و همانجا مى خوابند.
**************
هنگام سحر، از صداى ناله و گريه بى اختيارى ميرغضب باشى همه بيدار مى شوند و از او
سبب انقلاب و گريه اش را مى پرسند، مى گويد در خواب ، امام چهارم حضرت سجاد
عليه السلام را ديدم به من فرمود احسانى كه به آن سگ كردى مورد قبول خداوند
عالم شد و خداوند در مقابل آن احسان ، امشب جان تو و رفقايت را از مرگ حفظ فرمود؛
زيرا زن قديمى تو از غيظى كه به تو داشت ، سمى تدارك كرده و در فلان محل از
آشپزخانه گذاشته بود تا داخل خوراك شما كند، فردا مى روى آن سم را برمى دارى
و مبادا زن را اذيت كنى و اگر بخواهد او را به خوشى رها كن.
ديگر آنكه : خداوند تو را توفيق توبه خواهد داد و چهل روز ديگر به كربلا سر قبر پدرم حسين
عليه السلام مشرف مى شوى .
****************
پس صبح با رفقا مى گويد براى تحقيق صدق خوابم بياييد به خانه وسط شهرى
برويم ، با هم مى آيند چون وارد مى شود زن تعرض مى كند كه چرا ديشب نيامدى ؟
به او اعتنايى نمى كند و با رفقايش بهآشپزخانه مى روند و به همان نشانه اى كه امام
عليه السلام فرموده بود، سم را بر مى دارد و به زن مى گويد ديشب چه خيالى در باره
ما داشتى ؟
اگر امر امام عليه السلام نبود از تو تلافى مى كردم لكن به امر مولايم با تو احسان
خواهم كرد، اگر مايلى در همين خانه باش و من با تو مثل اينكه چنين كارى نكرده بودى
رفتار خواهم كرد و اگر ميل فراق دارى تو را طلاق مى دهم و هرچه بخواهى به تو
مى دهم ، زن مى بيند رسوا شده و ديگر نمى تواند با او زندگى كند، طلب طلاق مى كند
او هم با كمال خوشى طلاقش مى دهد و خوشنودش كرده رهايش مى كند.
از شغل خودش هم استعفا مى دهد و استعفايش مورد قبول واقع مى شود آنگاه مشغول
توبه و اداى حقوق و مظالم گرديده و پس از چهل روز به كربلا مشرف مى شود و همانجا
مى ماند تا به رحمت حق واصل مى گردد.
آثار احسان به مخلوقات خداوند عالم هرچند حيوانى مانند سگ باشد در روايات بسيار است و
گاه مى شود كه آن احسان سبب عاقبت به خيرى و مغفرت الهى مى گردد.
صفحات: 1· 2