جریان انحرافی چرا خطرناکتر است؟؟؟
امروز بر حسب تصادف، مقاله ای مربوط به حدود یکسال پیش یکی از نویسندگان ارزشی که خیلی هم برایش احترام قائلم، را دیدم که خیلی محترمانه از استاد مصباح خرده گرفته بودند که چرا ایشان جریان انحرافی را از جریان فتنه خطرناک تر معرفی کرده بودند. اکنون بعد از ماه ها از آن جریان و با شفاف تر شدن مسائل احساس کردم می توانم بهتر به مسئله بپردازم:
ابتدا این که استاد مصباح هرگز خطرناکی فتنه را منکر نشدند و زمانی این سخن را فرمودند که بساط فتنه برچیده شده بود ولی برخی آن جمله ی استاد را به اشتباه برداشت کردند، استاد مصباح یزدی، استاد شناخت جریان های سیاسی هستند و البته استاد بودن ایشان برخواسته از منافع حزبی و خانوادگی و نفسانی ایشان نیست، استاد مصباح پیش از این که خیلی از مدعیان بصیرت، (که ثابت شد بیشتر حرص فرزندان خود را می خوردند،) جریان انحرافی و مشکلات آن را شناختند اما به جای این که از آب گل آلود (مثل آن برخی ها) ماهی بگیرند، تا جایی که احتمالی برای تأثیر و اصلاح بود، با نمایندگانی مانند حجج الاسلام و المسلمین آقا تهرانی و سقای بی ریا و حتی شخص خودشان سعی در اصلاح داشتند تا جایی که واقعاً ناامید شدند.
و اما جریان فتنه؛ این جریان به لحاظ فکری دنباله ی جریان اصلاحات بود ولی با یک کاتالیزور یا اسم رمز به نام تقلب، همراه شد، مبانی فکری اصلاحات، مدتها بود که دیگر بین مردم جایگاهی نداشت؛ همان نگاهی که با پلورالیزم، تمام دروغ ها را در کنار حقیقت اسلام مشروع می دانست، در دوره ی اصلاحات کاملاً برای مردم شناخته شد و آن چیزی که موجب فتنه شد، نه آن مبانی فکری بلکه آن دروغ بزرگ بود، دروغی که با مکشوف شدنش، فتنه نیز مانند کف فرونشست. اگر چه کشور در دوران فتنه و حتی پس از آن تا کنون، شرایط سختی را به لحاظ آن سپری نمود ولی عملاً شناختن ماهیت آن کار چندان سختی نبود و همین مسأله موجب شد تا در هنگام فتنه تمام بچه حزب اللهی ها و بسیجی ها با فتنه جنگیدند و روشنگری کردند.
اما جریان انحرافی، به لحاظ فکری حاوی مطالبی است که مانند جریان اصلاحات هنوز برای بسیاری مکشوف نشده باشد. اگر چه جریان انحرافی به لحاظ اعتقادی شباهت زیادی به جریان اصلاحات دارد، اما به لحاظ ظواهر و رفتار سردمداران آن، جذابیت هایی دارد که برخی را، از درک تفکرات انحرافی این جریان مغفول داشته است. جریان انحرافی نیز مانند جریان اصلاحات اعتقاد چندانی به حکومت دینی به نام ولایت فقیه ندارد و ولایت مداری شان دچار نقصان است و اگرچه در ظاهر دلایل جریان اصلاحات و انحرافی در ولایت مدار نبودن یکیست، اما در واقع از دو تفکر متفاوت و حتی متضاد نشأت می گیرد.
اصلاحاتی ها ولایت مداریشان مورد سوال بود، چرا که اصولاً اعتقادشان به ولایت معصوم و حتی حضور امام زمان زیرسوال بود، همانطوری که برخی بزرگان این جریان بعدها منکر وجود امام زمان (عج) شدند؛ ولی در تفکر انحرافی، این ولایت پذیری در برابر ولایت فقیه است که زیرسوال است (نه ولایت مداری در برابر امام معصوم)، چرا که اصولاً این جریان، برمبنای تفکراتی که مورد تأیید علمای دین نیست، حضور امام زمان را آنقدر در دسترس خود می بیند که نیازی به ولایت فقیه احساس نمی کند، این مسئله را از آنگاه متوجه شدم که دولت در عین سرپیچی و تعلل از دستورات رهبری، مدعی اول ولایت مداری در تمام کشور بود و اما مبانی فکری این نوع از ولایت مداری نیز، در اصولی سردمداران این جریان با بحث ظهور کبری و صغری قابل شناسایی است.
از مشخصات سردمداران جریان انحرافی، مردم داری، تواضع، ساده زیستی و پرتلاشی شان است، رفتارهایی که در جریان اصلاحات و سازندگی تقریباً محو شده بودند. همین صفات جذاب در انحرافی ها، موجب جذب برخی ظاهر بین ها که نمی توانند مبانی فکری انحرافی را در خلال سخنان ایشان تشخیص دهند گردیده است. یعنی وقتی می بیند طرف از حضرت مهدی و مهدویت و انسان کامل، عاشقانه در آن سوی دنیا نیز سخن می گوید، همین برایش اکتفا می کند، چرا که نمی تواند انحرافات ریشه ای بحث مهدویت را در کلام رفتار ایشان تشخیص دهد. در تاریخ اسلام و تمام ادیان الهی، تغییر مبانی فکری از همین جا شروع شد که افرادی، دریافت های تصدیق نشده ی خود را با آن اعتقادات همراه کردند، همین برداشت های من درآوردی و غیرعالمانه از دین باعث شد که میان این همه ادیان الهی (البته جز تشیع راستین) همگی دچار تحریف و انحراف گردند، انحرافی که به واسطه ی حضور معصوم و اعتقاد و تبعیت از دستورات ایشان تاکنون نتوانسته است تشیع را گرفتار نماید و همان اعتقاد است که در زمان غیبت معصوم، مردم را به فقها وعلما حوالت می دهد نه به مکاشفه و ادعاهای مدعیان از رابطه با امام غائب.
صفحات: 1· 2