روز پنج شنبه بود و مترو هم خیلی شلوغ. آنقدر شلوغ که وقتی مترو یه ایستگاه توقف میکرد دیگه فرقی نداشت و مرد و زن میرفتند توی قسمتی و براشون فرق نداشت که حالا قسمت خانوم هاست یا آقایون .اونجایی که من ایستاده بودم (قسمت خانوما) خلوت بود و وقتی مترو در ایستگاه نگه داشت جمعیت زیادی از آقایون به داخل هجوم آوردن و وقتی چشم به هم زدم دیدم قاطی یه عالمه مرد ایستادم.

خدا خدا میکردم که زود به ایستگاه برسم و پیاده شم. تو همین فکرا بودم که دیدم  یه خانومی که سر و وضع مناسبی هم نداشت و اونم مثه من بین آقایون گیر کرده بود ، یهو روسریش از سرش رفت و با سر برهنه یه چند لحظه ای توی این حالت بود و داشت با موبایلش حرف میزد و قتی تلفنش تموم شد روسریش رودرست کرد. اما وقتی تو همون چند لحظه یه نگاه به آقایون انداختم دیدم که همه با چه نگاه هوس آمیزی داشتن با لذت به اون خانوم نگاه میکردن .

دیگه تحملم تموم شد و رفتم جلو و به اون خانوم گفتم:

خانوم حواستو جمع کن !!!! مواظب خودت باش. اینجا پر از گرگ گرسنه اس که هر لحظه منتظرن با یه نگاه به تو امثال تو لذت ببرن.

بعد هم سریع از مترو پیاده شدم و رفتم.

حالا دیگه نمیدونم اون زن چی کار داره میکنه اما میدونم اگه یه لحظه هم شده به حرفام فکر کرده همین برام خیلی ارزش داره..