خودسازی واژه ای پرمحتوا و نقش آفرین در سرنوشت بشر است، زیرا خودسازی یعنی انسان سرمایه های وجودی و نیروها و استعدادهای درونی خویش را باز شناسد و آن را در مسیر درست قرار بدهد و استعدادهای خویش را به فعلیت آورده و به جا از آن استفاده بنماید و تمایلات خویش را تعدیل کرده، صفات انسانی را در وجودش پرورش دهد و با دست یابی به کمالات انسانی و آراسته شدن به محاسن و مکارم اخلاق، انسانیت را در خویش متجلی سازد؛ به عبارت دیگر می توان گفت: خودسازی عبارت است از پالایش روح از شرک و اخلاق زشت و پاک سازی عمل از ریا و هرگونه محرّمات و آراستن آن به خوبی ها و مسلح شدن به کمالات اخلاقی و کرامت¬های انسانی. برای موفقیت در امر خودسازی و تهذیب نفس لازم است بدانیم انسان چگونه موجودی است و چگونه می¬تواند باشد؟ آیا در انتخاب مسیر و اهداف آزاد است و می-تواند سرنوشت خویش را در دست بگیرد یا نه؟
ضرورت خود سازی
با نگاهی به قرآن و سخنان پیشوایان دین و اندیشوران بزرگ بشری درمی¬یابیم که انسان یک موجود پیش ساخته¬ی محکوم طبیعت و تقدیر نیست، هم چنین موجودی رها و بی-مسئولیت و بی¬هدف آفریده نشده است؛ بلکه وجودش سرشار از استعدادها و تمایلات گوناگون، همراه با نوعی رهبری فطری و هدایت درونی است که اگر در شرایط نامساعد قرار نگیرد با جهت گیری غلط و رفتار ناهنجار ، آن را بی فروغ نگرداند، می¬تواند در پرتو این چراغ هدایت شاهراه انسانیت را شناخته و به سوی کمالات انسانی حرکت کند. برای شناخت حقیقت انسانی لازم است بدانیم که حوزه ی اراده و گزینش انسان چه اندازه وسعت دارد و چه زمینه ها و شرایط و حدودی برای حرکت تکاملی انسان وجود دارد؟ چه عواملی در ساختار اندیشه و نیروی اراده و انتخاب او نقش آفرینی می کند و میزان کاربرد آن ها چه اندازه است؟ در این راستا باید توجه داشته باشیم که انسان دارای دو بعد و وجهه است: یکی، بعد مادی و خاکی و حیوانی و دیگری، بعد ملکوتی و روح الهی، که از هر یک از این دو بعد انگیزه¬ها و سائقه¬ها و تمایلاتی سرچشمه می¬گیرد که می¬تواند در حوزه¬ی اراده و انتخاب او نقش اساسی ایفا کند. مهم¬ترین این انگیزه¬ها عبارت است از: تمایل و نیاز به خوراک، پوشاک، مسکن؛ تمایل به حفظ نفس و دفاع در برابر دشمن؛ تمایل و غریزه¬ی جنسی، علاقه به جاه و مقام، میل به حق طلبی، علم دوستی، زیبایی دوستی، عدالت خواهی، خیرخواهی؛ عشق به کمال و … که به صورت واقعیتهای فطری با سرشت آدمی عجین شده و با ایجاد نوعی کشش و تحرک او را به پیش می¬راند، اما نه به آن معنا که انسان در چنگال آن ها اسیر باشد؛ بلکه این ها فقط اثر شوق انگیزی در اراده¬ی آزاد انسان دارند و او را در پیروی یا مخالفت و محدود کردن و تغییر مسیر دادن و هدایت آن ها توانا می¬کند؛ به دیگر سخن فرمانده¬ی اصلی در وجود انسان، اراده¬ی متکی به اندیشه¬ی انسان است. |