فالی که برای دوست شهیدم گرفتم
20 خرداد 1392 توسط 313
من که از حرف هایش چیزی نفهمیده بودم با تعجب گفتم:
- «حالا می خواهی فالت را بگیرم یا نه؟!»
حسین وقتی اصرارم را دید، تسلیم شد و قبول کرد. چشمانش را بست و در دلش نیت کرد. من هم بسم الله گفتم و کتاب حافظ را باز کردم. فال عجیبی برای حسین درآمده بود. از خواندنش می ترسیدم! رو به حسین کردم و گفتم:
- «بخوانم یا صرف نظر کنم؟!»
علی رغم میل باطنی ام با اصرار فراوان حسین، آن را برایش خواندم:
حجاب چهره ی جان می شود غبار تنم
خوشا دمی که از این چهره پرده بر فکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که حسین در منطقه سردشت به آرزوی دیرینه اش، شهادت دست یافت و فال حافظ به درستی برایش در آمده بود.
یادی از شهید حسین ارجمند
راوی: مجید کریمی طالشی از لشکر 25 کربلا
صفحات: 1· 2