ماهیت تصوف
بعضاً دیده شده است عدهای از نقادان تصوف از تظاهر صوفیان به ولایت راه خطائی پیش گرفته به اشتباه استنباط کردهاند: «در مسئله ولایت میان صوفیان سنی و شیعی همآهنگیهای بسیاری میتوان دید»(18) در صورتی که مسئله ولایت و نوع روند آن در تصوف سنی و شیعه اولین و پررنگترین عامل جداسازی تصوف سنی از عرفان شیعی ولایت خاصه، مخصوص دوازده امام میباشد و اگر برای شخصیتی ولایت قائل هستند، آن مرتبت را مانند صوفیه در عرض ولایت خاصه امام قرار نمیدهند بلکه در طول ولایت معصوم میشناسند.
و این روش ضد شیعی که در تصوف از روز تولدش تا عصر شاه نعمتالله ولی به طور رسمی و علنی حاکم بوده و بنابر آنچه جناب شهرام پازوکی معتقد است «ولایت حقیقت مذهب تشیع است»(19) سازش ندارد، مگر این که بگوییم منظور ایشان همگانی کردن ولایت بر اساس اعتقاد صوفیه میباشد که این نمیتواند حقیقت مذهب تشیع باشد زیرا در تشیع پدیدهی ولایتِ منهای امامت اعتباری نداشته و ندارد.
پس همان طور که باید توجه داشت جناب پازوکی توجه داشتهاند و نوشتهاند: «تشیع امر امامت است»(20) و این امامت بعد از رسول خدا به علی بن ابیطالب امیرالمؤمنینu اختصاص پیدا میکند. آنهایی که غیر را بر علی ترجیح دادهاند و حضرتش را با پذیرفتن برگزیدهی سقیفه از خلافت خلع نمودهاند نمیتوانند صوفی شیعی باشند. در معنا قانون «تصوف و عرفان حقیقت تشیع است»(21) از آن نیست؛ زیرا آنچه صوفیه این اواخر برای حفظ و حراست از تصوف فرقهای اسمش را تصوف اسلامی شیعی گذاشتهاند، که تشیع نیست؛ بلکه همان تصوف است. زیرا اینان، امامت یا بهتر است بگوییم، ولایت را به طور غیرمجازانه تعمیم نمیدادند تا دیگری بتواند در مقابل صاحب ولایت مطلقه الهیه قرار گرفته برای خود ولایت قائل شود. در این صورت کلام «تصوف ذات تشیع و معنای آن است»(22) شعاری است که اگر به بررسی ارکان اعتقادی تصوف بپردازیم متوجه میشویم صوفیان سهیم از آن ندارند. آخر مگر امکان دارد پدیدهای که شخصیتهای سرشناس آن از جنید بغدادی گرفته تا ابوالقاسم گرگانی، از شیخ صالح بربری گرفته تا عبدالله یافعی از همه مهمتر شاه نعمتالله ولی، غیر علی بن ابیطالب را در ولایت خاصه که در انحصار امامان شیعه است سهیم کنند؟! در حقیقت علی را از امامت خلع و از خلافت عزل نمایند شیعه باشند؟!
اینان غیرمعصوم را با نداشتن صلاحیتی که بتواند در کنار امامu قرار گیرد، قرارش دادهاند؛ برایش ولایت قائل شدهاند. بر اساس همان ادعاهایی که مقالهنویسان هر کدام به نوع و بهانهای در تشیعِ تصوف نوشتهاند(23) صوفیان اولیه تا زمان شاه نعمتالله نمیتوانند شیعه باشند؛ زیرا همان طور که آقای دکتر نور علی تابنده اشاره کردهاند: «اساس این است که کسی که به ولایت علی و جانشینی علی معتقد باشد شیعه به حساب میآید»(24) به گواهی تاریخ از جنید بغدادی گرفته تا شاه نعمتالله کرمانی در جمع رؤسای صوفیه، شیعهای دیده نمیشود که به تائید مسانید تاریخی برسد وقتی رجالنویسان صوفیه هم اشارهای نکردهاند، مگر دو شرح احوال نگار نعمتاللهی مونس علیشاهی و نعمتاللهی گنابادی که اولی مدعی ریاست و دمی از وابستگان نزدیک نسبی جد رئیس وقت بوده است، به خیال خود تمامی سنیان خالص را شیعه خالص الولایه معرفی کردهاند. و برای این که خیال خود را در مقابـل
اعتراضهای اساسی راحت کنند به نقاد خود هم پاسخی داده باشند وقتی نشانههای ضد شیعه در حقیقت صد علی بل ضد ولایت با امامتِ رئیسی از صوفیه را نتوانستند انکار کنند، فوراً دست به دامن پناه همیشگی «حضرت تقیه» زدهاند تا خویش را در پس او پنهان کنند، شاید از آبروریزی جلوگیری شود. چنان که شخصی به نام «ح. ا. تنهایی» که نمیدانیم مرد است یا زن تا با کلمهی آقا یا خانم حرمتشان را نگاه داریم، مینویسد: «صوفیه که در زمان امامان بزرگوار، شاگردی و تقیه به شیوه ائمه معصومین را داشتند»(25) البته به تازگی برای ایراد و اشکال این که چرا نامی از صوفیان صاحب اسرار ائمه در جایی دیده نمیشود، به این متوسل شدهاند: «مشایخ صوفیه جزو اصحاب ظاهری ائمه نبودند که نامشان در کتب روایی، مشهور شود و نوع معارفی هم که از ائمه اخذ میکردند، چون باطنی و سرّ بود به گونهای نبود که بتوان برای همگان نقل کرد و به زبان آورد ولی عموماً خود را به ائمه اطهار و نهایتاً به مصدر ولایت و باب علم حضرت علی منتسب میدانند.» (26) او که با مطالعه و تحقیق آشنائی کامل دارد و میداند صوفیان اولیه، آن عده که زمان معصوم را درک کردهاند صاحب سرّ نبودهاند بلکه نامشان در زمرهی مخالفین هم آمده که در جابهجای رساله حاضر هر کجا به بحث ما مربوط شود با قید سند یا مسانید مطرح میکنیم.
پس این که عدهای مدعی شدهاند: «اساس تصوف از اول از جنبه اعتقادی بر این بود که جانشین پیغمبر علی است و نه دیگری»(27) عقیدهای میباشد شخصی که برایش نمیتوانند مدرکی ارائه دهند. من میگویم، شما گفتهی من را بدون قید و شرط بپذیرید، این قانون مرید و مرادی تصوف فرقهای است. و الاّ حتی در تصوف علمی و تصوف تاریخی، شیوخ سرشناس تصوف آرای یکدیگر را به نقد گذاشته به رد و قبول آن پرداختهاند ….
…. تاریخ تصوف، متون رجالی تصوف، میراثهای تألیفی تصوف همه و همه بر این اعتراف دارند که صوفیان دربست در اختیار امامت نبودهاند. ابن خلدون مینویسد: «هم متصوفه به قطب و ابدال عقیدهمند شدند و گویی آنها در این عقیده از مذهب را فضیان دربارهی امام نقیبـان تقلیـد کردند و اقـوال شیـعیـان را با عقاید خود درآمیختند و در دیانت
مذاهب ایشان را اقتباس کردند»(28) اگر در متن فوق دقت کنید متوجه میشوید که متصوفه، قطب را در مقابل امام و ابدال را در مقابل نقبا برای خود ساخته است.
علاوه اگر بخواهیم بگوییم اساس تصوف از اول از جنبه اعتقادی بر این نبوده است که بگوید جانشین پیامبر جز علی نیست به کلام صاحب همین کلام استناد میکنیم جناب دکتر نور علی تابنده مینویسد: «خلیفه حکومتی از خلیفه معنوی پیغمبر جا شد به خلیفهی اول و دوم و سوم هم خلیفه رسول الله گفتند و به تدریج لقب امیرالمؤمنین را هم به آنها دادند و به خلفا هم امیرالمؤمنین میگفتند و حال آن که لقب امیرالمؤمنین خاص علی است»(29) ممکن است به کلام جناب رضا علیشاه طابثراه استناد کنند «صوفیان شیعی وظیفه ندارند که در برابر عنادهای صوفیانِ دیگر مذاهب دفاع کنند»(30) میگوییم صحیح فرمودهاند، ولی از جمله کسانی که به غیر علی بن ابیطالبu «امیرالمؤمنین» گفتهاند شاه نعمتالله و عبدالله یافعی هستند، اولی در رسائلش با این که سعی کردهاند حذف کنند ولی باز دیده میشود و دومی در تاریخش به غیر علی امیرالمؤمنینu حقیقی اسلام «امیرالمؤمنین» گفتهاند.
پینوشتها:
1) جنجال پدیده تصوف در اسلام: 56.
2) طبقات صوفیه تصحیح آقای مولایی: 6 ، نفحات الانس: 21 ، ریحانة الادب: 7/259 ، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات مترجم: 4/306 ، دایرة المعارف تشیع: 2/448 ، تعریف صوفی و تصوف: 7 ، استوار نامه کیوان قزوینی: 22.
3) بستان السیاحه: 24.
4) در آمدی بر عرفان اسلامی از آقای محسن اراکی: 53.
5) نقد صوفی از دکتر کاظم یوسفپور: 80.
6) درآمدی بر عرفان اسلامی از محسن اراکی: 53.
7) همان: 53.
8) جنجال پدیدهی تصوف در اسلام: 69.
9) جستجو در عرفان اسلامی: 89.
10) دنبالهی جستجو در تصوف ایران: 248.
11) از جمله نشریات فرقهی نعمتاللهی گنابادی است.
12) عرفان ایران: 7/26.
13) همان.
14) درآمدی بر عرفان اسلامی: 53.
15) عرفان ایران: 7/17 مقاله از آقای نور علی تابنده.
16) عرفان ایران: 7.
17) تصوف و تشیع مترجم: 354.
18) نقد صوفی: 213.
19) عرفان ایران: 7/79.
20) همان.
21) همان: 8/60.
22) همان: 7/17.
23) عرفان ایران شماره 7.
24) عرفان ایران 7/14.
25) عرفان ایران 3/108.
26) همان: 7/81 مقاله از آقای شهرام پازوکی.
27) عرفان ایران: 7/17 مقاله از آقای نور علی تابنده.
28) همان: 7/26.
29) عرفان ایران: 8/13.
30) همان: 7/62.
مجله ی نورالصادق، شماره ی 10