ماهیت تصوف
به نظر میرسد اگر دوستداران تصوف، اعم از آنها که فرقهای آن را با مسأله قطب و مرشد قبول دارند و آن عده که تصوف تشکیلاتی را به صورت رائج این اواخر قبول ندارند بدون تعصب، تاریخ و ماهیت، کجائی بودن و با چه قوم و گروه و مذهب و مکتبی سنخیت دارد مورد تحقیق قرار دهند، پس از آنالیزه نمودن آنچه پیرامون تصوف، طرفدار افراطی، مغرض کینه توز و بیطرف منصف پرمایه یا بیمحتوا نوشتهاند نتیجه گیری بیطرفانه منصفانه نمایند به حقیقتی دست مییابند که منظور نظر هر جوینده است.
میگوییم همان طور که صوفیان هم پذیرفتهاند در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم شخصی به نام ابوهاشم کوفی، تصوف را از شاهزادهی نصرانی(1) گرفته و بعد برای اولین بار این گردونه را به راه انداخت(2) و وقتی به عرض امام صادقu میرسانند شخصی با چنین عقیدهای مدعی تصوف شده است، میفرمایند: «او عقیدهای سخت تباه داشت و هم او بود که مذهبی به نام تصوف را بدعت نهاد» قابل دانستن است که «میرزای شیروانیِ صوفیِ نعمتاللهی» کلمهی «ملعون» هم به آن اضافه میکند(3) اگر نویسندهی منصـف از موقعیــت سازی سلیقهای که تغییر دهندهی حقایق اصیل و ناب است دست بردارد و نگوید «سلوک الی الله دو جنبه دارد یکی نظری و دیگری عملی از جنبهی نظری آن عرفان و از جنبه عملی آن به تصوف تعبیر میشود.»(4)