نشان شهریاری
چ مثل...
خیلی کم پیش میومد که فیلمی را در فاصله ای کوتاه چندبار ببینم و از دیدنش خسته نشم؛ خصوصاً از این سینمایی که معلوم نیست، فرهنگش سیاسیه، یا سیاستش فرهنگی! ولی «چ»…
«چ» مثل «چه گوارا!»
بنا به نقل در کتاب «جنگ شکر» نوشته «ژان پل سارتر» نویسنده و متفکّر و فیلسوف بزرگ فرانسوی مکتب مادّی «اگزیستانسیالیسم»، در سفری به کوبا و دیدار با انقلابیّون آن کشور قرار شد تا در جلسه ای با آنها نشسته و در خصوص آینده کشور بحث و تبادل نظر کنند؛ در کمال تعجّب متوجّه شدم که زمان جلسه ساعت 02:30 بامداد است! موعد جلسه که فرا رسید، از آن جوان «ملحد و کمونیست» پرسیدم: چرا این ساعت برای جلسه انتخاب شده؟! آیا زمانی از این بهتر نبود؟! او در حالی که از استحمام نیمه شب بیرون آمده بود و یونیفرم خوش پوش نظامی اش را به تن کرده و سیگار برگی را بر لب نهاده بود (یک کلام گویی آرایش نظامی به خود گرفته بود)، پاسخ داد: «کارهای مانده بسیّار است! دیگر نباید خُفت…» همو که پس از نبردهای چریکی در آرژانتین و به ثمر رساندن انقلاب کوبا و حتّی رسیدن به منصب بالایی همچون «وزارت اقتصاد» در دولت انقلابی «فیدل کاسترو» به همهء آنها پشت پا زد و به «بولیوی» رفت و در آنجا هم به دست «یانکی ها» کشته شد. «دکتر ارنستو چه گوارا» پزشک آرژانتینی، تا همین حالا هم یک چهرهء کاریزماتیک در جهان به شمار میرود…
«چ» مثل «چمران»…
صفحات: 1· 2
مرزبان تشیّع
سدهی چهارم هجری به واسطهی وجود مردی بزرگ، فتحالفتوح تاریخ شیعی است زیرا که او توانست «دایرةالمعارف جامعی» از معارف اسلامی را تدوین کند که نزدیک به پنجاه سال، پرچمدار عرصههای علمی، فکری و فرهنگی مسلمین گردد. سرانجام کار به جایی رسید که دوست و دشمن زبان به تمجید او گشودند و قلم به تعریف او برگرفتند، این انسان بزرگ کسی نیست جز شیخ مفید.
متن ذیل بخشی از پیام حضرت آیتالله خامنهای دامظله به کنگره هزاره شیخ مفید است که در تاریخ ۱۳۷۲/۰۱/۲۸ صادر شده است:
هزار سال پیش از این، در یکی از روزهای پر حادثهی بغداد، میدان «اشنان»، بر مردمی که به خاطر واقعهیی غمانگیز در آن انبوه شده بودند تنگ آمد. و هزاران چشم بر مردی که مرگش حادثهیی بزرگ بود، گریست. و دهها هزار نفر بر جنازهی انسان والایی نماز گزاردند که پنجاه سال، چون مشعلی تابناک، بخش گستردهیی از جهان اسلام را با دانش و معرفت خود، روشن ساخت، و در کرانهی دجلهی بغداد، دجلهی دیگری از علم و معرفت به راه انداخته بود. تندباد حوادث تلخ و خونین در پایتخت عباسی و طوفان تعصبها و بد دلیها نتوانسته بود چراغ علم و عملی را خاموش سازد که به شجرهی زیتونهی علوم قرآن و معارف اهلبیت (علیهمالسّلام)، متصل گشته و با مصباح خِرَد بشری تلألؤ یافته بود. و خار و خاشاک کجفهمیها و بدسگالیها نتوانسته بود در برابر آن شطّ خروشانی سدّ گردد که فقه و کلام و عقل و نقل را در بستر پر فیضش به سرزمینهای حاصلخیز رسانیده بود.
صفحات: 1· 2
از تهدید تا واقعیت اعدام شیخ النمر
حکومت آلسعود با وجود اینکه بخوبی میداند اعدام شیخ النمر باقر النمر، مبارز سیاسی- مذهبی شیعه عربستان عواقب جبران ناپذیری بدنبال خواهد داشت، پس چرا بعد از محاکمه تقریبا800 روزی این مبارز شیعی در زندان این کشور، حکم اعدام را برای وی صادر کردند در حالیکه خود به خوبی میدانند که اجرای این حکم عواقب بسیار سنگین و جبران ناپذیری را خواهد داشت.
تحلیلهای گوناگون و مختلفی بر این تصمیم حکومت آل سعود شده است که حاکی از آن است که اقدامات بسیار تند شیخ نمر علیه خاندان سعودی باعث گردید تا این حکومت حکم اعدام به بدترین شکل ممکن(اعدام با شمشیر) برای وی صادر کند که همچنان نیز بر اعدام وی بدین شکل اهتمام میورزد. لذا این تصمیم آل سعود بخاطر اقدامات تند شیخ نمر است. عده ای دیگر این را حکمی تند از سوی دادگاه قضایی آلسعود میدانند که حالا نیز پشیمانی این حکومت را در پی داشته است و هیچ راه برگشتی را برای آن باقی نگذاشته است. اما به نظر میرسد که این حکم عربستان جنبه صوری و رسانهای بیش نبوده باشد و با آگاهی از پیامدهای سنگین ناشی از اعدام آیتالله النمر باقر النمر، به دنبال دستیابی به دو هدف عمده بودهاند: یکی ارزیابی اوضاع موجود در جهان شیعه و دیگری راضی کردن مردم بر محدود ساختن شیخ نمر در عرصه سیاسی. برای روشنتر شدن این تحلیل در ذیل به شرح مفصل آن میپردازیم:
صفحات: 1· 2
فردی که رسول الله او را از اهلبیت خویش نامید
بنا بر روایتی هشتم صفر سال 35 هجری قمری مصادف با سالروز وفات بزرگمردی از صحابه خاص رسولالله صلیالله علیه و آله است. نامش، “روزبه” بود و همانند پدرانش به آئین زرتشت معتقد بود، سالها گذشت تا با دین مسیحیت آشنا شد و به این آئین گروید. بعد از اینکه با کشیشان مسیحیت آشنا شد، او را به دین و آیین جدیدی نوید دادند. وی به دنبال این دین و پیامبر آخرالزمان میگشت تا گمشدهاش را یافت و اسلام آورد. و بعد از اینکه اسلام را پذیرفت، پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم نام وی را به “سلمان” تغییر دادند.
آنچنان در مسیر اطاعت از ولایت و دینداری پیشرفت که پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله در مورد او فرمود: یا سلمان أنت من أهل البیت و قد آتاک الله العلم الاوّل والآخر والکتاب الاوّل والکتاب الآخر؛ ای سلمان، تو از اهلبیت ما هستی و خدای سبحان به تو دانش نخستین و واپسین را عنایت کرده است و کتاب اول (نخستین کتابی که بر پیامبران الهی نازلشده بود) و کتاب آخر (قرآن مجید) را به تو آموخته است. [1]
ولایتمداری سلمان
سلمان بعد از رحلت جانسوز رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم به عنوان یکی از یاران حضرت علی علیهالسلام و اول کسی بود که برعلیه اهل سقیفه قیام و ماجرای سقیفه را رد نمود، بارها در خطبههایی که میخواند غصب خلافت و مظلومیت حضرت علی (ع) را بیان مینمود و میگفت:
«ای مردم! هرگاه فتنهها و آشوبها را همچون پاره ظلمانی شب دیدید که برجستگان در آن به هلاکت میرسند، بر شما باد به آل محمد (ص) چراکه آنها راهنمایان بهسوی بهشتند، و بر شما باد علی (ع). ای مردم! ولایت را در میان خود همانند سر قرار دهید.»
یعنی اگر ولایت اهلبیت (علیهمالسلام) را نداشته باشید، مسلمان حقیقی نیستید و دین شما سودی ندارد. [2]
وقتی با فشار بسیار زیاد اطرافیان مواجه شد و حضرت علی علیهالسلام به سلمان امر فرمودند که ماجرای بیعت را قبول کند و سلمان امر ایشان را باوجودی که خیلی سخت و گران تمامشده بود، قبول کرد. وی مناصب سیاسی زیادی را پذیرفته بود؛ در زمان حکومت خلیفه دوم با مشورت حضرت علی علیهالسلام بهعنوان حاکم مدائن انتخاب و راهی آن دیار شد.
صفحات: 1· 2