یکتا
و هیچکس نفهمید
که خدا هم تنهایی اش را فریاد میزند :“قل هو الله احد“
خدا رفیقانی می جوید و عشق می طلبد اما
شیطان بردگانی می جوید و اطاعت می طلبد
غم فراق در باورم نمی گنجد
آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی، که از مراجع عظام تقلید و از شاگردان مبرّز مکتب فقهی، اصولی، فلسفی، اخلاقی و عرفانی امام خمینی(ره) بودند در 75 سالگی و با بیش از سی سال کرسی دروس اسلامی در حوزه علمیه تهران دار فانی را وداع گفت.
این عالم وارسته با جدّیت و پشتکار بسیار، دروس سطح را به سرعت تمام کرد و در سنین نوجوانی به محضر علمی بزرگانی چون امام خمینی، مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی، آیتاللهالعظمی گلپایگانی و مرحوم علّامه طباطبایی راه یافت. در جدّیت و پشتکار معظّمله همین نکته کافی است که به فرموده خودشان، در زمانی که مشغول به دروس سطح بودند، دو مرتبه تمام وسائلالشیعه را مطالعه کردند تا برای شرکت در درس خارج آماده شوند.
« آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی » با وجود تأثیر گذاری ای که در حوزه علمیه تهران داشته اند ولی متأسفانه کمتر شناخته شده هستند.
ایشان که پرورش یافته مکتب فقهی و اخلاقی امام خمینی ( رضوان الله تعالی علیه ) می باشند علاوه بر کرسی فقاهت و اجتهاد در حوزه علمیه تهران کار بزرگ دیگری کرده اند که آنچنان که باید مورد تقدیر و توجه سالکین مسیر انسانیت قرار نگرفته است .
درس اخلاق ویژه ای که ایشان به صورت هفتگی بیش از بیست سال از ابتدای انقلاب اسلامی بی وقفه برگزار کردند از شاهکارهای فکری حوزه می باشد.
چرا که مباحثی که ایشان در این جلسات مداوم مطرح می کردند فراتر از یک منبر و وعظ ، یک دوره درس اخلاق اجتهادی بود که برپایه قرآن و روایات با دقّتی موشکافانه که فقط از یک فقیه توانا برمی آید با پرداختن به زوایای آشکار و پنهان رذائل و فضائل اخلاقی ، دوره ای کامل از علمی که فراگیری آن بر همگان واجب است در این ربع قرن شکل گرفت.
مقایسه ی مباحث ارزشمندی که از ایشان به یادگار مانده است با آثار شاخص اخلاقی که اکنون در دسترس است مثل « معراج السّعاده » و « جامع السعادت » آشکار می کند که مباحث مطرح در این سال ها به مراتب اثری کامل تر و بی نظیرتر است .
مشهور بود که ایشان که اوائل انقلاب از طرف امام منصب های قضائی هم داشتند با اجازه از ایشان از کارهای رسمی کناره گرفتند تا به تولید این اثر گرانبها بپردازند.
صفحات: 1· 2
پاره اى از نوآوريهاى پزشكى مسلمانان
شكى نيست كه علم پزشكى در شرق و غرب ممالك اسلامى از جمله علومى بوده است كه برايش بالاترين شأ ن و مقام را قايل بوده اند، چنانكه بعضى بدان اشاره كرده اند.
همچنين شكى نيست كه مسلمانان را در دانش پزشكى تحقيقات و بحثهايى عميق است و آنان در اين دانش به نتايجى بزرگ رسيده و دانش پزشكى و جراحى را به پيشرفت و درجاتى بالا و در خور، رسانيده اند.
اروپا همچنان تا همين اواخر در جراحى بر آثار مسلمانان تكيه داشت و نيز طريق بيهوشى اى كه مسلمانان در جراحى به كار مى بردند… مسلمانان ، بسيارى از روشهاى معالجه را كه تا به امروز از آنها استفاده مى شود، كشف كرده اند؛ چنانكه ((رازى )) اولين كسى بود كه از ((الكل )) و فتيله دو طرفه در درمان مجروحان بهره جست و نيز در درمان تب از آب سرد استفاده نمود.(103)((محمد خليلى )) در باره ((رازى )) مى گويد : ((او نخستين كسى است كه ماده شيميايى ((H2 so4)) كه امروزه آن را ((حامض الكبريتيك )) مى گويند و در عربى ((الزاج الاخضر)) ناميده مى شود، كشف نمود و پيشتر آن را ((زيت الرازى )) مى ناميدند. وى ، آن را از گوگرد آهن استخراج كرده بود و روش استفاده از اين ماده همچنان به همان صورت باقى است .
همچنين ، رازى نخستين كسى است كه به استخراج ((الكل )) موفق گشت و آن را از مواد نشاسته اى و قندى تخمير شده به دست آورد. او اولين كسى است كه بيمارى آبله را شناخت و مبتلايان به آن را در بيمارستان قرنطينه كرد، دستور داد آنان را در خانه ها نگاه دارند و از ديگران جدا كنند . همچنين ، رازى نخستين كسى است كه به شناخت بيماريهاى مسرى نايل شد و نيز همو اولين كسى است كه روش ((خلال )) را كه نزد اطباى عرب مشهور است اختراع نمود. در اين روش ، پوست بيمار سوراخ مى شود و نخى باريك را از آن مى گذرانند تا عفونت از موضع تعفن خارج شود و يا هر گونه تورمى كه در آن موجود است ، رفع گردد)).
به هر حال ، كشف الكل و اسيد سولفوريك به وسيله ((رازى ))، خدمت بسيار ارزشمندى به دانش طب بوده است . فتيله هاى دو طرفه - كه پيشتر بدان اشارت رفت - تا اواسط نيمه اول قرن چهاردهم هجرى همچنان مورد استفاده بود.
همچنين ((رازى )) نخستين كسى بود كه شبكه هاى اعصاب سر و گردن را به شكلى كافى و واضح شرح داد و نيز او اولين كسى بود كه با پيوند شكنبه گوسفند، جراحت و زخم معده را درمان كرد؛ چنانكه همو اولين كسى بود كه طب مفاصل را بنيان نهاد و در طب ، از پنبه كمك گرفت.
صفحات: 1· 2
روح بزرگ!
«یا لطیف»
گاهی وقتها دلام برای دلتنگ نبودن تنگ میشود.
همین!
هر بار که نیمهی پنهان ِماه چمران را میخوانم٬ بیشتر دلتنگ میشوم٬ آنوقت است که تنها خواب میتوانداشکهای ام را قطع کند!!!
“زندگیش را که نگاه میکنی، میبینی از اولش که راه افتاده، به هر کس که رسیده کف دستش چیزی گذاشته. نگاه که میکنی میبینی یک مسیر بلند است که تقریباً از پای تیر چراغ برق سرپولک شروع میشود و تا دانشگاه و بعد تا آمریکا و بعد مصر و لبنان و کردستان و جنوب میآید. در این مسیر بلند مصطفی چمران زندگیش را تکه تکه میکند و هر تکه را کف دست کسی میگذارد. گاه حتی کسی را پیدا نمیکند، تکهای را میکند و کف دست کاغذ میگذارد. انگار زندگی وزنههای مکرری است که او باید از خودش باز کند. گاه وزنهای را به من میدهد، گاه به تو. تا آنقدر سبک شود که بتواند تا بینهایت دنبال مرگ بدود؛ مرگی که به قول خودش از او فرار میکند…”
کسی که تمام زندگی را رقصیده باید رقصش در مقابل مرگ خیلی زیبا باشد… رقصی چنین میانهی میدانم آرزوست…
پینوشت: با وضو وارد شوید!
تفاوت میان شیعه و سنی
برای پی بردن به تفاوت میان شیعه و سنی، ابتدا باید چگونگی پیدایش این دو مذهب را در جهان اسلام، مورد بررسی قرار دهیم.
آغاز پیدایش شیعه را همان زمان حیات رسول اکرم(ص) ،باید دانست. در آغازین روزهای بعثت، پیامبر(ص) از خداوند مأموریت یافت، تا خویشان نزدیک خود را به اسلام دعوت کند. پیامبر به آنها فرمود : “هر کس از شما دعوت مرا بپذیرد، و بر دیگران سبقت گیرد، وزیر و جانشین و وصی من است.” علی که از همه کوچکتر بود، اولین کسی بود که مبادرت کرد، و اسلام را پذیرفت.
پیامبر همچنین طبق روایتی که سنی و شیعه نقل کرده اند، فرمود : “علی( ع) در قول و فعل خود از خطا و معصیت مصون است. هر کاری که کند، و یا هر سخنی که بگوید، با دعوت دینی مطابقت دارد. و داناترین مردم به معارف و شریعت اسلام است.”
خدمات ارزنده و گرانبهای حضرت علی در مدت حیات با عزت و پربرکتش، شگفتی همگان را بر می انگیزد. و اگر او نبود، اسلام بدست دشمنان حق ریشه کن شده بود. فتوحاتی که در جنگهای بدر و احد و خندق و خیبر بدست آمد، همه مدیون فداکاریهای علی است. (1)
این چنین فضایل و امتیازاتی بود که گروهی از مسلمین را به گرد او جمع می کرد. و در این میان گروهی نیز به او حسد میورزیدند، و نسبت به او کینه داشتند.
نام شیعه علی( ع)و شیعه اهل بیت( ع)، در سخنان پیامبر(ص) بسیار دیده می شود. چنانکه می فرماید : “علی و شیعیانش در قیامت رستگار خواهند بود.”
هواداران و پیروان علی( ع)، نظر به مقام و منزلتی که آن حضرت نزد رسول خدا( و صحابه داشت، و نیز علم و آگاهی و درایت و شجاعت و دیانت آن حضرت، مسلّم می دانستند که خلافت و مرجعیت پس از پیامبر(ص) ، از آن علی( ع) است. اما بر خلاف انتظار، و بر خلاف فرمایش رسول خدا(ص)، پس از رحلت پیامبر(ص) ،در حالی که هنوز پیکر مطهرش دفن نشده بود، اهل بیت و خویشان پیامبر(ص) ،و هواداران صدیق اهل بیت، که مشغول مراسم دفن بودند، خبر یافتند که عده ای دیگر، که بعدها اکثریت را تشکیل دادند، با کمال عجله و بی آنکه با این گروه، خصوصاً اهل بیت(ع) ، مشورتی بکنند، و حتی اطلاع دهند، به بهانه خیرخواهی، برای مسلمین خلیفه معین کردند. و علی( و یارانش را در برابرعمل انجام شده قرار دادند. و زمانی که با مخالفت پیروان علی( موجه گشتند، گفتند که ابوبکر سالخورده و با تجربه است و علی( جوان و کم تجربه؛ مصلحت مسلمین چنین بود که ابوبکر خلیفه باشد. بدین ترتیب پس از رحلت پیامبر خدا(، مسلمانان عملاً به دو گروه تقسیم شدند. گروهی معتقد به ولایت علی( ع) بودند، و گروهی خلافت ابوبکر را پذیرفتند. هواداران علی(ع) برای احیاء حقوق اهل بیت(ع) ، در خصوص خلافت و مرجعیت ابوبکر و سپس عمر و عثمان، به انتقاد و اعتراض پرداختند، و از اکثریت مردم جدا شدند.
شیعیان در زمان خلفای راشدین (ابوبکر ـ عمر ـ عثمان)، پیوسته زیرفشار بودند. و پس از آن در مدت خلافت بنی امیه، هرگونه امان و مصونیت از جان و مالشان برداشته شد. و چه جنایتها که در حق شیعیان علی(ع) صورت نگرفت!! (3)
اینکه از آغاز علی(ع) دست به قیام خونین علیه خلفای راشدین نزد، به جهت رعایت مصالح اسلام و مسلمین، و نداشتن نیروی کافی بود. در عین حال جمعیت معترضین، از جهت عقیده تسلیم اکثریت نشدند، و جانشینی رسول اکرم( ص) و مرجعیت علمی را حق مطلق علی(ع) می دانستند، و مراجعه علمی و معنوی را تنها به آن حضرت روا می دانستند.
شیعه معتقد است که شریعت اسلام، بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) است. و تا روز قیامت به اعتبار خود باقی است. و هرگز قابل تغییر نیست. ولی گردانندگان و طرفداران خلافت انتخابی، معتقدند که کتاب خدا مانند یک قانون اساسی محفوظ است، ولی سنت پیامبر(ص) و بیانات او در اعتبار خود ثابت نیست، بلکه حکومت اسلامی می تواند به سبب اقتضای مصلحت، از اجرای آن صرف نظر کند. و با نقل روایات جعلی صحابه مجتهدند و در اجتهاد و مصلحت بینی اگر درست عمل کنند مأجور و اگر خطا کنند معذروند.)، این اعتقاد خود را به تأیید رساندند.
خلافت انتخابی، خمس را که حق اهل بیت(ع) و خویشان پیامبراکرم(ع) بود، ممنوع کرد. و نوشتن احادیث پیامبر( نیز قدغن گردید. و اگر به حدیث مکتوبی برمی خوردند، آنرا می سوزانیدند. و این امر در زمان تمام خلفای راشدین، تا زمان عمربن عبدالعزیز،خلیفة اموی، ادامه داشت.(4)
خلیفه دوم حج تمتع، و نکاح متعه، و گفتن “حی علی خیرالعمل” را در اذان نماز، ممنوع کرد. و به جای این جمله، جمله “اصلاة خیرٌ من النوم” را وارد کرد. یعنی (نماز از خواب بهتر است.) او در تقسیم بیت المال نیز عدالت به خرج نمی داد،لذا اختلاف طبقاتی عجیبی را میان مسلمین موجب گشت. در زمان او معاویه در شام، با رسومات سلطنتی حکومت می کرد. و خلیفه او را کسرای عرب می نامید، و متعرّض او نبود. در زمان خلیفه سوم، عثمان، وضع از این هم بدتر گردید. او خویشان اموی خود را بر مردم مسلط کرد. و آنها آشکارا بی بندوباری را آغاز کردند، و از هرگونه ستم و بیداد و فسق و فجور و نقض قوانین اسلام ابایی نداشتند. خلیفه سوم که تحت تأثیر خویشاوندان اموی خویش بود، به شکایات مردم ترتیبی نمی داد. بلکه دستور تعقیب شاکی را نیز صادر می کرد. عاقبت مردم بر او شوریدند، و او را به قتل رساندند. هم در زمان او بود که حکومت معاویه بیش از پیش تقویت گردید. خود معاویه منشأ بسیاری از جنایتها و خیانتها، در حق اسلام و مسلمین است. (5)
خلیفه اول با انتخاب اکثریت صحابه، و خلیفه دوم با وصیت خلیفه اول، و خلیفه سوم نیز با نظر شورای شش نفره، که اعضا و آئین نامة آنرا “عُمر” تعیین و تنظیم کرده بود، به خلافت رسید. و حال آنکه پیامبر اکرم(،در هنگام وفاتش دوات و قلم خواست، تا ولایت امیرالمؤمنین(ع) را به ثبت رساند. ولی عمر مانع شد، و گفت که پیامبر( هزیان می گوید. به هنگام موت، خلیفة اول به خلافت عمر وصیت کرد، و در حین وصیت بیهوش شد. ولی عمر چیزی نگفت، و نسبت هزیان به او نداد.(6)
سیاست خلفای راشدین در اداره امور، بر طبق اجتهاد و مصلحت وقت بود، که خلیفة تشخیص می داد. در معارف نیز تنها قرآن، بدون شرح و تفسیر، و بدون کنجکاوی در آیاتش، خوانده می شد. بیانات پیامبر(ص) بدون اینکه نوشته شود، روایت میگردید، و از حد زبان و گوش تجاوز نمی کرد. و این امر موجبات بروز روایات ضد و نقیض، در مورد مسایل ضروری دین، از جمله نماز، گردید. در سایر رشته های علوم نیز در این مدت، قدمی برداشته نشد. و اکثریت مردم سرگرم فتوحات پیدرپی اسلام، و دلخوش به غنائم بودند. و عنایتی به علوم خاندان نبوت، که در رأسشان علی(ع) بود، نمی شد. زمانی که قرار شد قرآن را به صورت مصحفی جمع آوری کنند، به مصحف علی(ع) اهمیتی ندادند، و حتی او را در این امر مهم دخالت ندادند. اینها اموری است که پیروان علی(ع) را، در عقیده و اعتقادشان راسخ تر می کرد. (7)
آنگاه که علی(ع) به خلافت رسید، عناصری که منافعشان به خطر افتاده بود، هر روز بهانه ای می تراشیدند. و از اینرو در تمام مدت خلافت امیرالمؤمنین(ع) ، که چهار سال و نه ماه به طول انجامید، جنگهای داخلی خونینی توسط این گروه برپاشد.
علی( گرچه نتوانست در این مدت کوتاه، اوضاع درهم ریخته اسلامی را کاملاً به حال اول برگرداند، ولی از چند جهت، خلافت این بزرگ مرد تاریخ بشریت اهمیت دارد. به اجرای قوانین معطله اقدام کرد، و عدالت را در جامعه جاری ساخت. و بدین ترتیب به نسل جدید چهرة حقیقی اسلام را نشان داد. زندگی او مانند فقیرترین مردم بود. و هرگز دوستان و خویشاوندان خود را بردیگران مقدم نداشت . با آن همه گرفتاریها و جنگهایی که در طول این مدت درگیر آن بود، ذخایر گرانبهایی از معارف الهی و علوم اسلامی در میان مردم بیادگار گذاشت. در طول خلافتش هرگز از در فریب و نیرنگ، برای پیشبرد مقاصدش وارد نشد، و به قوانین اسلام پایبند بود. دستور زبان عربی را وضع کرد، و اساس ادبیات عرب را بنیان نهاد. اول کسی بود که در اسلام بحثهای فلسفی را مطرح کرد، و به سبک استدلال آزاد و برهان منطقی سخن گفت. یازده هزار کلمه قصار از او ضبط شده است. و معارف اسلام را با شیواترین لهجه و روان ترین بیان، ایراد می نمود. گروه انبوهی از رجال دینی و دانشمندان اسلامی را تربیت کرد، که افراد ممتاز و برجسته ای در میان عرفای اسلامی، و خبرگان علم کلام، فقه، تفسیر، قرائت و غیره به شمار می آیند.(8)
با همة جنایاتی که معاویه مرتکب گردید. اهل تسنن اعتقاد دارند که نمی شود او را لعن کرد. او مجرم نیست تا موجب لعن گردد، بلکه از جانب خدا برای او اجر و ثواب است. و اطاعت از او در همه اوامر و نواهی که می کرد، واجب و لازم است! ولی شیعه این بیهوده گوییها و مهملات را نمی پذیرد. طبق عقیده شیعه و سنی، علی(خلیفه مسلمین بود، و اطاعت از او واجب بود؛ نه اینکه در برابر او قیام کنند.
اهل تسنن یزید فرزند معاویه را هم که مرتکب جنایات عدیده ای شد، و آن همه بی حرمتیها را به اهل بیت پیامبر( روا دانست، و شهادت امام حسین(ع) و یارانش، و اسارت اهل بیتش به دستور او بود، و نیز علناً تظاهر به فسق می کرد، مستحق لعن نمیدانند. و می گویند که دربارة او باید سکوت کرد. چون اگر به قتل حسین بن علی( ع)دستور داده باشد، باید لعن شود؛ ولی معلوم نیست. و یزید به هرمسلمان است، و لعن مسلمان جایز نیست.(9)
در طول تاریخ، اهل تسنن به فرقه ها و مذاهب دیگری منشعب گشتند؛ از جمله گروهی به نام معتزله، و گروهی به نام اشاعره. همچنان که شیعه نیز به فرقه های مختلف انشعاب یافت.
در میان مسلمانان تنها گروهی که به فلاح و رستگاری نزدیک شدند، شیعه دوازده امامی است. چرا که پشتوانة معارف و علوم آنها، دانش بیکران ائمه اطهار(ع) است؛ که از خطا بدور می باشند، و کلام آنها برای شیعه حجت است. آنان که از کلام و انس و معرفت این بزرگواران، خود را محروم ساختند، گمراه گشتند. امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید : “نگاهتان به اهل بیت پیامبر(ص) باشد؛ از آن سمت بروید، که آنها می روند؛ و گام را به جای گام آنها بنهید. آنها شما را از راه هدایت بیرون نمیبرند، و به سر منزل پستی سوق نمی دهند. اگر سکوت کردند، شما نیز سکوت کنید؛ و اگر قیام نمودند، بپا خیزید. از آنها پیشی نگیرید، که گمراه می شوید، و از آنها عقب نمانید، که هلاک می گردید.” (10) و نیز می فرماید : “کجایند آنان که به دروغ و ستم خیال می کردند راسخان درعلمند. خداوند ما را مقامی بلند بخشید، و آنان را پست و خوار ساخت. به ما عطا نمود، و آنها را محروم ساخت. ما را داخل در رحمت خویش کرد، و آنها را خارج ساخت. از ناحیه ماهدایت عطا می شود، و کوردلان روشنی می گیرند. ائمه و پیشوایان از قریشند، درخت وجودشان در این خاندان، از تیره هاشم غرس شده است. امامت سزاوار دیگران نیست، و نباید راهبر و راهنمایان از غیر آنها باشند.” در مورد مخالفان ائمه(ع) چنین ادامه می دهد : “زندگی این جهان را برگزیدند، و آخرت را پشت سرانداختند. آب زلال و گوارا را رها کردند، و آبهای گندیده و پرلجن نوشیدند.” (11) امام حسن مجتبی (ع)می فرمایند : “در مورد ما از خدا بترسید، که ما امیران و رؤسای شما هستیم."(12)
به طور کلی اصول دین در نزد شیعه، “5″ اصل است : “توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد"؛ و در نزد اهل تسنن (اکثریت اهل تسنن)"3″ اصل می باشد : “توحید، نبوت و معاد".
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ
منابع و مآخذ :
1. شیعه در اسلام، علامه طباطبایی
2. همان
3. همان
4. همان
5. همان
6. روضة الصفا،جلد2،ص260
7. شیعه در اسلام، علامه طباطبایی
8. همان
9. بررسی ادیان و مذاهب، نادر علی حکیمی جاغوری
10. نهج البلاغه،خطبه97
11. نهج البلاغه، خطبه 144
12. رهبری امام علی از دیدگاه قرآن، سیدشرف الدین
رساله نوین امام خمینی، عبدالکریم بی آزار شیرازی