اسلام آمریکایی
اینک روشنتر می شود که اسلامی که همواره منظور بوده است و عامل سعادت انسان هاست به یقین اسلام بدلی و عوضی و اسلام آمریکایی روزگار ما نیست بلکه اسلام واقعی و اصلی است…
اینک روشنتر می شود که اسلامی که همواره منظور بوده است و عامل سعادت انسان هاست به یقین اسلام بدلی و عوضی و اسلام آمریکایی روزگار ما نیست بلکه اسلام واقعی و اصلی است…
هم براى آنجا، هم براى حفظ عزت كشور و پيشرفت كشور، وضع حجاب را، وضع عفاف را، وضع تقيدات و پايبندى را خانمها بايد مراقبت كنند؛ اين وظيفه است.
خودنمائى و جلوهفروشى، يك لحظه است و آثار سوء آن براى كشور، براى جامعه، براى اخلاق، حتّى براى سياست، آثار مخرب و ماندگار است؛ در حالى كه ملاحظهى عفاف، ملاحظهى حدود شرعى در رفتار و حركات بانوان، اگر چنانچه سختىاى داشته باشد، سختىِ كوتاهى است، اما آثارش، آثار عميق و ماندگارى است.
خود خانمها خيلى بايد مراقبت كنند مسئلهى حجاب را، مسئلهى عفاف را؛ وظيفهى آنهاست، افتخار آنهاست، شخصيت آنهاست.
حجاب مايهى تشخص و آزادى زن است؛ برخلاف تبليغات ابلهانه و ظاهربينانهى ماديگرايان، مايهى اسارت زن نيست.
زن با برداشتن حجابهاى خود، با عريان كردن آن چيزى كه خداى متعال و طبيعت پنهان بودن آن را از او خواسته، خودش را كوچك ميكند، خودش را سبك ميكند، خودش را كمارزش ميكند. حجاب وقار است، متانت است، ارزشگذارى زن است، سنگين شدن كفهى آبرو و احترام اوست؛ اين را بايد خيلى قدر دانست و از اسلام بايد به خاطر مسئلهى حجاب تشكر كرد؛ اين جزو نعمتهاى الهى است
امام خامنه ای(مد ظله العالی)
انرژى، اميد، ابتكار. اينها سه خصوصيت برجسته در جوان است. اگر واقعاً رسانهها در كمكهاى فرهنگى كه به ما مىكنند بتوانند اين سه خصوصيت عمده را درست هدايت كنند، من خيال مىكنم كه خيلى راحت مىشود يك جوان راه اسلامى را پيدا كند؛ چون اسلام هم چيزى كه از ما مىخواهد اين است كه ما استعدادهاى خودمان را به فعليّت برسانيم.
اگر بتوانيم از آن سه خصوصيّت باتقوا كار بكشيم و درست هدايت شود، به نظرم خيلى خوب مىشود جوانان در شكلى كه اسلام مىپسندد، زندگى كنند؛ بخصوص كه خوشبختانه امروز كشور ما كشورى اسلامى است. اين، امر خيلى مهمّى است. حكومت - يعنى اقتدار ملى - در اختيار اسلام است.
كسانى كه زمامهاى امور در دستشان است، عميقاً به اسلام معتقدند. مردم هم كه ايمان در عمق جانشان جا دارد. لذا زمينه براى مسلمان شدن و مسلمان زيستن خيلى زياد است. باز هم همين دختر و پسرِ جوانند كه كشور را نجات خواهند داد. من بارها گفتهام كه نسل جوان، گرهگشاى دورههاى سخت و محنتهاى بزرگ است و وقتى وارد ميدان مىشود گرههاى ريز و سخت گشوده خواهد شد
بیانات امام خامنه ای
امروزه شرایط زندگى مشترك، گونه جدیدى از روابط زناشویى را بوجود آورده است چراکه سنت و مدرنیته در كنار هم راهى نو باز كرده اند. ما نكاتى از آن را برایتان بازگو مى كنیم تا در جهت جلوگیری از بروز هر نوع سوء تفاهم، ابتکار عمل داشته باشید :
1. همسرتان را به عنوان یك مرد بپذیرید و برای شناخت دنیای مردانه او دانش و آگاهی خودرا افزایش دهید.
2. همسر خود رابه چشم یك شیء مسئول ننگرید. بلكه به شخصیت وجودی او احترام بگذارید.
3. جنبه یا بخشهایی از شخصیت شوهرتان را كه باعث تمایز او از سایرین میشود را مورد توجه و تحسین قراردهید.
4. برای اینكه همسرتان با شما روراست باشد سعی كنید او را درك كرده و برای افكار و احساساتش ارزش قایل شوید. اگر حرفها و گفتههای او مطابق میل شما نیست از خود واكنش تند نشان ندهید زیرا به این وسیله بذر بیاعتمادی را در زندگی خود میكارید.
5. وقتی همسرتان با شما درد دل میكند و راز دلش را با شما در میان میگذارد، احساساتش را بپذیرید و به او نگویید كه اسرار درونش ناخوشایند و بیرحمانه است.
6. به طور مداوم ازشوهرتان انتقاد نكنید زیرا انتقاد پیاپی باعث میشود كه شوهرتان از شما فاصله بگیرد.
7. او را به درك نكردن،عدم صمیمیت و بیاحساس بودن متهم نكنید. زیرا او درك كردن، صمیمیت و با احساس بودن را به شیوه مردانه نشان میدهد.
8. نیازهای واقعی شوهرتان را دریابید. این امر اتفاق نمیافتد مگر اینكه همسرتان این نیازها را بازگوید و به همین جهت در مواقع مناسب با لحن ملایم در مورد نیازهایش از وی سؤال كرده و دیدگاههای واقعی وی را نسبت به خود و زندگیتان دریابید و در نهایت جوابی را كه شوهرتان میدهد بدون انتقاد و جبههگیری بپذیرید.
9. زمانی كه همسرتان با شما صحبت میكند به دقت به حرفهای او گوش فرا دهید زیرا عدم توجه شما به گفتههای او عدم علاقة شما را نشان میدهد.
10. هیچوقت از كارهایی كه همسرتان برای جلب محبت شما انجام میدهد انتقاد نكنید برای مثال وقتی او به شما محبت میكند، آن را بیش از اندازه لوس ندانید او به شیوة خود ابراز محبت میكند.
11. او را به شیوه خودتان دوست نداشته باشید بلكه به وجود او نیز اهمیت بدهید. به عنوان مثال اگر در سالگرد ازدواجتان، هدیهای به او میدهید سعی كنید از قبل در مورد هدیة مورد علاقهاش اطلاعاتی به دست آورید.
12. از همسر خود انتظار نداشته باشید كه با تمامی طرحها و ایدهها و افكار شما موافق باشد و آنها را تحسین كند. واقع بین باشید و به او اجازه دهید كه نظرش را هر چند كه برخلاف میل شما باشد، بیان نماید.
13. اصرار زیادی برای جلب محبت همسرتان نداشته باشید و این نكته را زمانی كه وی عصبانیاست بیشتر مراعات كنید. در بسیاری اوقات حالت روحی او برای ابراز محبت به شما مناسب نیست و اصرار زیاد شما منجر به مخالفت شدید او میشود.
صفحات: 1· 2
در دین مسیحیت نیز به امر مهم صله رحم توجه شده است. تورات و انجيل نيز در آيات متعدد و با عباراتى صريح، مؤمنانرا به برّ والدين توصيه نموده و از عاق ايشان بر حذر داشته اند، در برخىآيات نيز به آثار ناخوشايند مترتب بر بى توجهى به حقوق يا عاق والدينتوجه داده اند. گفتنى است كه در اين دو كتاب به غير از والدين از صله وقطع ساير ارحام سخن درخور ذكرى به ميان نيامده است:
در زیر به برخی از آیات این کتاب مقدس که درباره صله رحم بیان شده؛ می پردازیم.
«پدر و مادر خود را احترام نما تا روزهاى تو در زمينى كه يهوه خدايت بهتو مى بخشد دراز شود». (سفر خروج ، 20 : 12).
«و هر كه پدر يا مادر خود زند هر آينه كشته شود». (سفر خروج ، 21 : 15).
«و هر كه پدر يا مادر خود را لعنت كند هر آينه كشته شود». (سفر خروج ، 21 : 17).
«نزد آنها سجده مكن و آنها را عبادت منما زيرا من كه يهوه خداى تو مىباشم خداى غيوری هستم…». (سفر خروج ، 20 :5).
«هر يك از شما مادر و پدر خود را احترام نمايد و سبت هاى مرا نگاهداريد. من يهوه خداى شما هستم». (سفر لاويان ،3:19).
«اى پسر من ، تاءديب پدر خود را بشنو و تعليم مادر خويش را ترك منما». (كتاب امثال سليمان نبى، 1 : 8.).
«و هر كسى كه پدر يا مادر خود را لعنت كند البته كشته شود، چون كه پدر ومادر خود را لعنت كرده است خونش بر خود او خواهد بود». (سفر لاويان، 20 : 9).
«اى پسر من، اوامر پدر خود را نگاه دار و تعليم مادر خويش را ترك منما؛آنها را بر دل خود دائماً ببند و آنها را بر گردن خويش بياويز». (كتاب امثال سليمانى نبى، 6 : 20 و 21).
«پسر حكيم پدر خود را مسرور مى سازد، اما پسر احمق باعث حزن مادرش مىشود». (كتاب امثال، 10 : 1).
صفحات: 1· 2
خودنمائى و جلوه فروشى، يك لحظه است و آثار سوء آن براى كشور، براى جامعه،براى اخلاق، حتّى براى سياست، آثار مخرب و ماندگار است؛ در حالى كه ملاحظهى عفاف، ملاحظهى حدود شرعى در رفتار و حركات بانوان، اگر چنانچهسختىاى داشته باشد، سختىِ كوتاهى است، اما آثارش، آثار عميق و ماندگارىاست. خود خانمها خيلى بايد مراقبت كنند مسئلهى حجاب را، مسئلهى عفاف را؛وظيفهى آنهاست، افتخار آنهاست، شخصيت آنهاست.
حجاب مايهى تشخص و آزادى زن است؛ برخلاف تبليغات ابلهانه وظاهربينانهى ماديگرايان، مايهى اسارت زن نيست. زن با برداشتن حجابهاىخود، با عريان كردن آن چيزى كه خداى متعال و طبيعت پنهان بودن آن را از اوخواسته، خودش را كوچك ميكند، خودش را سبك ميكند، خودش را كمارزش ميكند. حجاب وقار است، متانت است، ارزشگذارى زن است، سنگين شدن كفهى آبرو واحترام اوست؛ اين را بايد خيلى قدر دانست و از اسلام بايد به خاطر مسئلهىحجاب تشكر كرد؛ اين جزو نعمتهاى الهى است
اسلام به خانواده اهميت مىدهد. تمام دعواى امروزِ بلندگوها و بوقهاى تبليغاتىِ غربى با مسلمين هم بر سرِ همين است. شما ببينيد كه در مقابل «حجاب» چه حساسيتى نشان مىدهند! اينحجاباگر در جمهورى اسلامى باشد، آن را زشت مىشمارند. اگر در دانشگاههاى كشورهاى عربى باشد، كه دختران جوانِ دانشجو، با معرفت و آگاهى و با ميل واختيار خود بهحجابروى آوردهاند، حسّاسيت نشان مىدهند. اگر در بين احزاب سياسى باشد،حسّاسيت نشان مىدهند. اگر در مدارس و حتّى دبستانهاى كشورهاى خودشان هم باشد - با اينكه زيردست خودشان است - حسّاسيت نشان مىدهند. پس، نقطه دعوا در اينجاست
اينجا، آن مرز بين زن و مرد وجود دارد زن در اينجاحجاب خودش را حفظ مىكند. مردم ما چادر را انتخاب كردهاند. البته ما هيچ وقتنگفتيم كه «حتماً چادر باشد، و غير چادر نباشد.» گفتيم كه «چادر بهتر از حجابهاى ديگر است.» ولى زنان ما مىخواهندحجابخودشان را حفظ كنند. چادر را هم دوست دارند. چادر، لباس ملى ماست. چادر، پيش از آنكه يك حجاب اسلامى باشد، يك حجاب ايرانى است. مال مردم ما و لباس ملى ماست.
بيانات مقام معظم رهبرى20/7/1373
اولین بار دکتر دینانی را توی همایش شیخ اشراق دیدم، داشتند برای چند نفر از علامه طباطبایی صحبت میکردند و هیچ حواسشان نبود که دارند توی دل دخترکی که آن روزها تست شیمی و فیزیک راضیاش نمیکرد طوفان به پا میکنند… چند ماه بعد که میخواستم برگهی انتخاب رشتهی دانشگاه را پر کنم فلسفه اسلامی انتخاب اولم شد. بعدها از زبان ایشان درباره علامه بسیار شنیدم، حالا حاشیهی کتابهای اشارات و اسفارم پر است از خاطرههای استاد… اگرچه هیچ وقت شاگرد خوبی نبودهام ولی خوشحالم که دل بستهی این راه شدم….
+
میگفتند همین که درست فلسفه و تفسیر را برداشته برای درس دادن، یعنی که آدمی است غیر از همه… آن روزها تدریس فلسفه عیب بود و مکروه. درس دادن تفسیر هم علامت کم سوادی. میگفتند چون نمیتوانسته آن علوم سنگینتر را…
+
ابتدا قرار بود فلسفه را تنها برای چند تا طلبه بگوید. اما خبر دهان به دهان گشت و آنهایی که آمده بودند صد نفری میشدند. تا چند روز همه چیز امن و امان بود، اما کم کم خبرهای بد رسید، آیت الله بروجردی دستور داده بود شهریه طلبههایی را که به درس «اسفار» میآیند قطع کنند!
+
مانده بود چه کار کند؟ درس فلسفه را بگذارد کنار؟ خوب این طلبهها چه گناهی کردهاند؟ اینها باید بدانند این چیزها را… چیزی زیر لب خواند و تفألی به حافظ زد… من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم… محتسب داند که من این کارها کمتر کنم… من که عیب توبهکاران کرده باشم بارها… توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم…
+
نامهای به آیت الله بروجردی نوشت: «من که از تبریز به قم آمدم، فقط و فقط برای تصحیح عقاید طلاب بر اساس حق و مبارزه با عقاید مادیین و غیرهم میباشد. در آن زمان که حضرت آیت الله با چند نفر، خفیه، به درس جهانگیر خان میرفتند، طلاب و قاطبهی مردم بحمدالله مؤمن و دارای عقاید پاک بودند و نیازی به تشکیل حوزههای علنی اسفار نبود، ولی امروزه هر طلبه که وارد دروازه قم میشود با چند چمدان پر از اشکالات و شبهات وارد میشود… ما تدریس درس اسفار را ترک نمیکنیم. در عین حال من آیت الله را حاکم شرع میدانم. اگر حکم کنند به ترک اسفار، مسأله صورت دیگری به خود خواهد گرفت.» اما حاکم شرع چنین حکمی نداد و شهریه طلبهها هم سر جایش بود.
+
با قلم نی مینوشت. میگفت: «قلم آهنی از تأثیر مطلب کم میکند. چون بنای آهن بر جنگ و خونریزی است. و انزلنا الحدید فیه بأس شدید.» کارهای ریز را مقید بود که انجام دهد. دستهایش را قبل از کار و بعد از غذا بشوید. قبل از غذا کمی نمک بخورد، بعدش هم همین طور. وقتی سرش را شانه میکند بنشیند و چیزی پهن کند. ایستاده چیز نخورد. توی در ننشیند. سبزه و گیاه –اگر شده کم- دور و برش باشد و… معتقد بود کسی که مقید باشد به چیزهای کوچک، کم کم آماده چیزهای بزرگ هم میشود. اینها خودش آدم را میکشد به سمت حقیقت.
+
اولین بار پاییز سال 37 بود که هانری کربن را دید. بعد از آن با هم دیدارهای منظم داشتند. کربن هر سال اوایل شهریور به ایران میآمد و تا زمستان میماند. قرار، هر دو هفته یک بار شبهای جمعه بود… توی یکی از همین شبها کربن بحث هبوط آدم را پیش کشید. میخواست بداند در عرفان اسلامی هم اعتقاد به گناه اول وجود دارد. بعد هم از یک نویسنده فرانسوی نقل کرد که در این چند هزار سالی که از گناه اول میگذرد، کارمان به جایی رسیده که دیگر از گناه بدمان نمیآید. علامه در جواب گفت: «هبوط آدم عیب یا نقص نیست. پس آنقدرها گناه هم نیست. اگر میوه ممنوع نبود، امکانات بیکران وجود هرگز به ظهور نمیرسید.»
+
وقتی قرار شد چشمش را عمل کند، پزشک معالجش مثل هر جراحی در هر جای دنیا میخواست او را بیهوش کند ولی اجازه نداد و کسی نمیدانست چرا. میگفت «من خودم هر چند دقیقه که لازم باشد چشمم را باز نگه میدارم، بدون پلک زدن.» موضوع را به دکتر گفتند او راضی نمیشد. بعد سعی کردند برایش توضیح دهند این پیرمرد با آدمهای دیگر فرق دارد. گفتند او حکیم است. این را که شنید، لبخند زد. گفت: « اگر فیلسوف است، بیهوشی لازم نیست.»
+
اواخر عمرش تمام شعرهایش و جزوهای را که در شرح غزلهای حافظ نوشته بود آورد وسط حیاط و سوزاند. کسی جرأت نکرد بپرسد چرا. آنهایی که نسخهای دستنویسی از اینها را پیش خودشان داشتند سفت نگهداشتند و چیزی نگفتند. دلشان نمیآمد این چیزها بسوزد.
+
یک روز دوستی قدیمی که آمده بود دیدنش، پرسید که آیا از اشعار حافظ چیزی به یاد دارد. برایش خواند: «صلاح کار کجا و من ِ خراب کجا؟» بعد سرش را توی بالش فشار داد و چشمهایش را بست.
.
اللهم اخرجنا من ظلمات الوهم و اکرمنا بالنور الفهم وافتح علینا من ابواب رحمتک یا ارحم اراحمین.
حرف دل: این روزها انگار که کسی توی گوشم مدام میگوید؛ دوباره بیآغاز!
تو دیده ای که مادران چگونه فرزندانشان را در دی های همیشه سرد - هنگام بدرقه- چگونه می پوشانند؟
تو دیده ای که با آن کلاه های پشمی و شال هایی که همه تابستان با لبخند برایشان بافته اند سر و صورت دلبندشان را می پوشانند
موقع بسته شدن در که می شود با همه وجودشان برایش دعا می کنند
بغض می خورند و با لبخند گرما بخششان خدا را برای نگه داری فرزندشان به یاری می خوانند!
بعدکه در بسته می شود همه حجم اتاق در نظرشان قوطی کبریتی می شود و دلتنگیچون بار پنبه ای می شود که خیس شده!! و زانوانشان را سست می کنند
بعد از پنجره می روند و در میان بخار شیشه و حائل اشک چشمشان عزیزشان را بدرقه می کنند..
بعد هی به ساعت زل می زنند
که چرا نیامد
که چقدر آرام می گذرند!!
وسواس که داشته باشند! کار بدتر هم می شود….
تندتند یک پارچه بر می دارند و شروع می کنند ساعت را تمییز کردن!!!! بهگمانشان شاید ساعت ترحمی کند یا گرد و غباری لای چرخ دنده ها گیر کرده کهانقدر آسوده و بیخیال و آرام می گذرند!!
یک سر هم به اتاق فرزندشان می زنند..
همه چیز خاطره است و خنده ها تماما تلخ است و زجر آور..
اما چه کسی می تواند ادعا کند که انسان است و آنگاه نمی داند که شیرینی مادر شدن دروغ است! که این دلشوره ها از نیاز است! از ….
اصلا تو دیده ای آن دم که در باز می شود و همه غم ها جایشان را به آغوشی می دهند که از صبح به صد شکل تمرینشان کردند!!
تو دیده ای که مادر با چه فخری به آن قوطی کبریت و آن ساعت ناجوانمردش!! نگاه می کند وقتی در آغوش فرزندش گم می شود و آرام…
نباید گذاشت شان مادر بودن را با این دلشوره ها و بغض ها لگدمال کرد!
نباید گذاشت شان این عشق را با سرزنش های عاقلان گل آلودش کرد…
پیدانوشت: این روزها بیش از همه چیز شماتت می کنم خودم را اگر ثانیه دلتنگی امرا فراموش کنم!! از خودم سخت تر می رنجم اگر لحظه ای - حتی در خواب - برایساختن فردا طرح و برنامه ای را مرور نکنم!
«شان استون» فیلمساز آمریکایی
شیعه شدم و شخصیت علی(ع) مرا جذب کرد
ــ دلیل مسلمان شدن شما چه بود؟
شان علی استون: دین اسلام ادامه کلمه خداوند است؛ خداوندی که حضرت ابراهیم خلیل(ع) و حضرت موسی(ع) را فرستاده و تمام مذاهب و اصول ادیان را یکی کرده است. حضرت محمد(ص) در زمانی که دنیا پر از کفر بود تمام مردم را با هم متحد کرد. من شجاعت و معرفت رسول خدا (ص) را میفهمم و به همین دلیل نیز مسلمان شدم.
ــ آیا خانواده شما در جریان مسلمان شدن شما قرار گرفتهاند؟
شان علی استون: اطلاع ندارم.
ــ فکر میکنید واکنش آنها نسبت به این موضوع چه باشد؟
شان علی استون: من با مسلمان شدنم در واقع پیرو تمام ادیان قبلی هستم. تمام ما در چشم خداوند که یک قدرت است، یکی هستیم. ادیان و مذاهب دیگر هم مانند اسلام یک خدا را میپرستند؛ لذا “لا اله الا الله” مفهوم جدیدی نیست، بلکه همواره در ادیان مختلف بوده اما نوع بیانش تفاوت داشته است.
ــ چرا در 27 سالگی به اسلام روی آوردهاید؟
شان علی استون: مسلمان شدن من خواست خداوند بود و من کسی نبودم که بخواهم زمان آن را تعیین کنم.
ــ درباره قرآن کریم چه نظری دارید؟
شان علی استون: من قرآن را خواندهام. البته با یک شب قرائت قرآن نمیتوان مسلمان شد و تمام عمر باید آن را تلاوت کرد.
ــ احساست در زمان قرائت شهادتین چه بود؟
شان علی استون: در شرایط روحانی و مقدسی قرار داشتم و فکر میکردم ارتباط خاصی با خداوند برقرار شده است.
ــ چرا نام “علی” را انتخاب کردید؟
شان علی استون: شخصیت این مرد مقدس مرا جلب کرد. لذا هميشه نماد شمشير مولا علی(ع) را به دور گردنم دارم؛ چون شمشير عدالت است.
ـــ كدام ويژگي حضرت علی(ع) تو را جذب كرده است؟
شان علی استون: “ایمان او به خداوند"، “وفاداري او به حضرت محمد(ص)"، “عدالت"، “خردمندی” و “جنگاوری” از ويژگیهايی بود كه مرا جذب مولای شيعيان كرد.
ــ فکر میکنید که شرایط آینده مسلمانان در منطقه چگونه خواهد بود؟
شان علی استون: من فکر میکنم همانطور که “حکومت قدرتمند بابل” فرو ریخت، قدرتهای این زمان نیز فرو میریزند؛ چرا که مردم با ایمان خود قیامهای منطقه را آغاز کردهاند. این تفاوتی بین افرادی است که ایمان دارند و غربیها که ایمان ندارند.
ــ سرنوشت جنبش والاستریت در آمریکا را چگونه ارزیابی میکنید؟
شان علی استون: والاستریت جنبشی است که پایان ندارد چرا که در دل مردم جای گرفته است.
ــ «ادواردو آنیلی» فرزند یکی از شخصیتهای مشهور اروپا بود که مانند شما شیعه شد و نام “مهدی” را انتخاب کرد؛ اما دشمنان اسلام او را به شهادت رساندند. آیا نمیترسید این اتفاق برای شما هم بیفتد؟
شان علی استون: تا زمانی كه خداوند پشتيبان من است، به هيچ وجه ترسی از شهادت ندارم.
سیدحسن نصرالله در گفتوگو با رسانهها از ماجرای چگونه طلبه شدنش و شیفتگیاش به امام صدر گفت… . |
سیدحسن که همواره در جاهای مختلف از عشق و ارادت خود به امام موسی صدر صحبت کرده است، میگوید: «من همواره از کودکی به ایشان علاقهمند بودم؛ در همان سنین به علت مسائل شغلی پدرم به جنوب بیروت و در محلات شیعه و فقیرنشین این شهر منقل و ساکن شدیم. روزی برای خرید به مغازه یک پیرمرد شیعه و متدین رفته بودم. او در داخل مغازه خود عکس امام موسی صدر را نصب کرده بود. با دیدن آن عکس مات و مبهوت جبروت آن فرد شدم. از صاحب مغازه پرسیدم که این مرد نورانی و خوشسیما کیست؟ او گفت ایشان امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان است و اطلاعات دیگری درباره ایشان به من دادند. من از همان زمان تصمیم گرفتم مانند امام موسی شوم و لباسی که ایشان به تن دارند را بر تن خود بپوشانم.»
نصرالله که در 16 سالگی دیپلم خود را اخذ کرده است، در همان سال نیز وارد حوزه نجف میشود تا به تحصیل علوم دینی بپردازد. دبیرکل حزبالله مدتی را در حوزه الامام المنتظر(ع) بعلبک و مدتی را هم در حوزه علمیه قم تحصیل میکند. او در سن 21 سالگی از سوی حضرت امام خمینی(ره) به عنوان نماینده ایشان در امور حسبیه و شرعیه شیعیان لبنان منصوب میشود.