یا شمس الشموس


چرا حضرت علی علیه السلام با علم به کشته شدن، به مسجد رفتند و امام حسین علیه السلام با علم به شهادت راهی کربلا شدند، و دیگر معصومان علیهم السلام عالماً سَم نوشیدند؟
پرسش فوق از پرسش هایی است که در طول تاریخ اسلام، خصوصاً در میان شیعیان مطرح بوده و در عصر ما به جهت شبهه پراکنی مخالفان، خصوصاً وهابیان با شدّت بیشتری مطرح شده است.

ابتدا لازم است اشاره شود علوم و آگاهی معصومین علیهم السلام بر دو قسم است: نخست، علوم و دانش هایی که از راههای عادّی؛ یعنی کسبی بدست می آورند که در این نوع علم با مردم دیگر فرقی ندارند. و دیگر، علوم الهی و لدنّی که از طریق وحی، الهام، اشراقات درونی و… به آنها داده شده است. این نوع علوم آثار خاص و ویژهای دارد که به آن اشاره خواهد شد.
از اینجا روشن میشود که علوم غیبی معصومین علیهم السلام از نوع علم ذاتی آنان نیست؛ بلکه علمی اعطائی از ناحیۀ خداوند است و نحوۀ استفاده از آن شرایط خاص و ویژه ای دارد.
با توجه به نکتۀ گذشته، اوّلین پاسخ این است که هرچند ائمه علیهم السلام از علم غیب برخوردارند و به وقایع گذشته و حوادث حال و آینده آگاهی دارند؛ امّا تکلیف آنان مانند سایر افراد براساس علم عادی است. و علم به غیب برای آنان تکلیفی به دنبال نمیآورد. به همین دلیل علم به غیب ائمه علیهم السلام از نحوۀ شهادت خود برای آنان تکلیف آور نیست؛ بلکه امام بر اساس علم عادی خود میوه ای را پیش روی خود میبیند که مانعی در خوردن آن نیست. بر اساس همین است که تناول آن میوه جایز است؛ اگر چه براساس علم غیب از مسموم بودن آن آگاهی دارد.
استاد جوادی آملی در این زمینه میگوید: «… از سویی دیگر، سنّت خداوند چنان اقتضا میکند که معصومان هم مانند افراد دیگر آزموده شوند و آسیب ببینند. بنابراین، نباید از آن علم استفاده کنند یا مأمور به استفاده نبودند؛ البته گاه از غیب برای یاری دین کمک می گرفتند؛ ولی اساس بر این است که در جریان امور عادی از علم غیب بهره نبرند.» (1)
صفحات: 1· 2
باز شب هاي زيباي احيا رسيد و آن دسته از بندگان خدا كه در طول سال كمرشان از بار گناه، خم و قلبشان از سياهي گناه، سنگين شده است، اميدشان به دربهاي باز آسمان در اين شب هاي پر عظمت است و انگار خدا اين شب ها را سواي آن عظمتي كه دارد، فقط براي بندگان گنهكارش آفريده است، خداي عاشق بنده نواز بي نياز كه ناز مي خرد و بهشت مي فروشد…
اما اين مطلب را براي خواهران بي حجابم مي نويسم، براي آن دسته از بندگان خدا كه شايد از دست من و امثال من، ناراحت هستند كه چرا اينقدر به حجاب ما گير مي دهيد و آزادي را از ما سلب مي كنيد، براي آنها كه فكر مي كنند در نوع سليقه زندگي كردنشان به شدت دخالت مي شود. و اينگونه و با اين نوع تفكرات هر روز از دايره قوانين و دستورات ناب اسلام فاصله اشان بيشتر شده است…
اين شب هاي با عظمت كه به مساجد مي رويد، يادتان باشد، قرار است قرآني را به سر بگيريد كه در اين شب ها يكجا بر قلب رسول اكرم(ص) نازل شده است، قرآني كه عظمت و بزرگي آن بسيار بيشتر از آن است كه عقول ما آن را درك كند، و ما حتي در خواندن آن نيز حقش را به جا نياورده ايم…
يادتان باشد، قرآني را به سر مي گيريد كه آيات زيادي در مورد تقوي پيشه كردن دارد و دستور تقوي(خود نگه داري از گناه) بيشترين خطاب هاي قرآن به ما انسان هاست…
صفحات: 1· 2
لیلة القدر بود. قرآن سر گرفتن امشب عراقی ها را عصبانی کرد. اجازه نمی دادند شب زنده داری کنیم. از گوشه و کنار سوله صدای تلاوت قرآن می آمد. در محیط ناآرام اردوگاه قرآن مایه ی آرامش روح مان بود. به اجبار باید ساعت 9 شب می خوابیدیم وعراقی ها هم حاضر نبودند حتی در شب قدر از قوانین خودشان کوتاه بیایند.

مرادی گفت: مهم اینه که ما تو زندان سرمون گرم کار خودمونه، شما اجازه بدید ما اعمال این شب رو به جا بیاریم. شما هم توی ثواب ما شریک می شید.
سلوان(افسر عراقی) گفت: شما می گید ما اسلحه بدیم دستتون؟!
مرادی گفت: اسلحه کدومه؟شما اصلاً معلومه چی می گید؟
سلوان گفت: شماها با همین دعاهاتون، با ما می جنگید، مگه شما غیر دعا اسلحه ی دیگری هم دارید!
یکی از کسانی که برای عراقی ها جاسوسی می کرد با بیان جمله ی دعا اسلحه ی مومن است، عراقی ها را تحریک و بدبین کرده بود. به عراقی ها گفته بود از دعای اسرای روزه دار بترسید.
حاج سعدالله به سلوان گفت: وای به حال جماعتی که خودش را از توجه و عنایت اهل بیت بی نیاز بدونه.

امشب شفیق عاصم افسر بخش سیاسی اردوگاه که بعثی و تکریتی بود ما را از برکات شب قدر محروم کرد.
جمعه 8 اردیبهشت 1368- تکریت – اردوگاه 16
کتاب پایی که جا ماند – خاطرات سید ناصر حسینی پور
کاسه های شیر در دست کودکان کوفی چه می کند. یتیمان کوفه شنیده اند درمان علی با شیر است. و حال آنکه من می دانم درد امام زمانم گناه من است و هنوز با جرأت بیشتر گناه می کنم و …
ای وای بر من و گناهم و امان از دل مولایم!
به نفسهای یوسف زهرا در این شب مرا نجات بده. به قلم مولایم عاقبتم ختم به خیر نما که در شبهای قدر مقدرات به امضای او می رسد.
نیاید روزی که کاسه های شیر در دستان یتیمان کوفه تبدیل به سنگ شود و نیاید ساعتی که فرزندان علی (ع) از دروازه این شهر وارد شوند و با استقبال کوفیان مواجه شوند. واویلا از این کوفه و اف بر این همراهی کوفیان با فرزندش حسین (ع)
به حق آنکه همنشین یتیمان و گرسنگان بود و با شهادتش حتی پیرمرد خرابه نشین نابینای کوفه سراغش را از فرزندش حسن می گرفت مردم جهان بالاخص مسلمانان میانمار را از دست ظالمان رهایی ببخش.
تمام حوائج را در پرتو یک دعا بر تو عرضه می کنم که با این دعا تمام ادعیه برآورده خواهد شد:
اللهم عجل لولیک الفرج