حساسیت به بوی کباب!!!
حساسیت داشت به بوی کباب،
حـالــش خیـلی بد می شـد…
یک بار خیلی اصرار کردیم که چرا؟
گفت : اگر در میان مین بودی و به خاطر اشتباهی چاشنی مین فسفری عمل می کرد
و دوستت برای این که معبر و عملیات لو نرود،
آن را می گرفت زیر شکمش و ذره ذره آب می شد و حتی داد نمی زد
و از ایــن ماجــرا فقط بوی گوشت کبــاب شده تـوی فضـا می ماند…
.
.
.
تو به این بو حساس نمی شدی ؟ !!
دیدگاه رهبر معظم انقلاب درباره حجاب
حجاب زن، تكریم زن است
سخنان رهبر انقلاب كه در جایگاه ولیفقیه، معارف غنی اسلامی را برای مخاطبان به زبانی ساده و كارآمد و بر طبق مصادیق عینی و مشخص ارائه میكند، كاربردیترین منبع برای فهم دیدگاه روشن اسلام در موضوعات و چالشهای روز است.1
یكی از این موضوعات عینی و ملموس كه شاید هیچكس نتواند به اندازه رهبر انقلاب در ارتباط با آن رهنمودهای شفاف و روشن ارائه كند، مسئله مهم و حساس و دقیق «حجاب» است و جالب اینكه حجم اهتمام و گفتار ایشان در این موضوع برخلاف توقع و انتظار بسیار قابل توجه است.2
وقتی حجاب یكی از اساسیترین عناصر جامعه اسلامی و رمز صلاح و سداد زن مسلمان - به عنوان ركن خانواده- تلقی میشود و دشمن هم به همین سبب بیش و پیش از هر چیز آن را هدف قرار داده، برای محافظت از آن و گسترش آن چه باید كرد؟
مجموعه سخنان رهبر انقلاب در این زمینه را شاید بتوان در چند محور اساسی و مشخص خلاصه كرد كه بعضی به زیرساختهای نظری و مفهومی حجاب و برخی به كاركردهای اجتماعی و فرهنگی حجاب نظر دارند و در نهایت تصویر روشنی از نوع نگاه انقلاب اسلامی ایران به مسئله حجاب ترسیم میكنند.
صفحات: 1· 2
شوخی جالب از شهید همت
یک روز که فرماندهان ارتش، در یک قرارگاه نظامی برای طراحی یک عملیات، همه جمع شده بودند، حاج همت هم از راه رسید، امیرعقیلی، سرتیپ دوم ستاد «لشکر 30 پیاده گرگان»، حاجی را بغل کرد و کنارش نشست، امیر عقیلی به حاج همت گفت: حاجی یک سوال دارم، یک دلخوری خیلی زیاد، من از شما دلخورم
حاج همت گفت: بفرمائید، چه دلخوری!…
امیر عقیلی گفت: حاجی شما هر وقت از کنار پاسگاه های ارتش، از کنار ما که رد می شوی، یک دست تکان می دهی و با سرعت رد می شوی. اما حاجی جان، من به قربانت بروم، شما از کنار بسیجی های خودتان که رد می شوی، هنوز یک کیلومتر مانده، چراغ می دی، بوق می زنی، آرام آرام سرعت ماشین ات را کم می کنی، بیست متر مانده به دژبانی بسیجی ها، با لبخند از ماشین پیاده می شوی،دوباره باز دستی تکان میدهی، سوار می شوی و میروی.
صفحات: 1· 2
متن ادبی «زخم وفات تو»
وقتی که خاطرات شیرین تو را ورق میزنم، تو را سرشار از عشق به رسول خدا0ص) میبینیم.
از آن ثانیه که میهمان لحظههای عشق عمیق تو به محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم شدم، خودم را برای همیشه به پنجره محبت تو گره زدم.
خوش آن ساعتی که در من طلوع کردی و مرا شیفته شخصیت گلبرگهای روح خویش ساختی و من اسیر و مبهوت آبی بلند تو شدم!
این امانت و درستی محمّد امین صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود که زبانزد خاص و عام شد و تو را نیز دامنگیر کرد تا از این مهر لا یزال، تمام نجابت خویش را به پایش بریزی و همدم پاکی و شرافت آن مرد آسمانی شوی.
غنچه محبوب الهی، حق پاکدامنی تو بود، ای بانوی آفتاب!
سینه تاریخ، امین شبنمهای توست که به پای ترویج دین محمّد، از همه آنها گذشتی و پیشکش آیین اسلام نمودی، که شاید اگر ثروت فراوان تو و مهر و مرهمهای بیبدیل تو نبود، رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در تبلیغ رسالتش رفیق توفیق نمیشد.
صفحات: 1· 2
دختری بی حجاب در گلزار شهدا ؟!
گذرش هر روز از طرف گلزار شهدا بود. اين مسيري بود كه براي رفتن به دانشگاه طي مي كرد و باعث شده بود نگاهي خاصي به شهدا داشته باشه. علاقه اي كه كم كم به اون افزوده ميشد…
تو نگاه اول، هر كس مهسا و امثال او رو مي ديد، فكر مي كرد با يه دختر بي نماز و بي دين و هرزه روبرو هست، در حالي كه ظاهر مهسا درست چيزي بود كه همراه با روحيه اش نبود…
اون روز مثل هميشه ميان قهرماناني كه حالا زير خاك آرميده بودند، آهسته آهسته راه مي رفت، براش نگاه كردن به عكس هاي شهدا جذابيت خاصي داشت. پسران و مرداني كه بدجوري تو دل آدم راه پيدا مي كردند…
خانمي چادري توجه اونو به خودش جلب كرد، چون وقت هم داشت فكر كرد بره و با اين خانم كه حتماً مادر شهيدي بود كه كنار قبر شهيدش نشسته بود كمي صحبت كنه و از خاطرات پسرش بشنوه…
آخه مادراي شهيد به غير از خاطراتي كه از پسراي دسته گلشون دارن، يه عواطف و احساسات ويژه اي رو هم براي آدم زنده مي كنند.
سلام مادر….
صفحات: 1· 2