با شست پایم رضایتنامه را انگشت زدم!
سال 48 در محله دروازه ری به دنیا آمدم. البته توی شناسنامه ام محل تولدم یزد خورده و خودم هم دلیلش را نمی دانم. دو خواهر و سه تا برادریم و من فرزند آخر خانواده ام. برادر بزرگم «آقا جواد»، با درجه سرداری بازنشسته سپاه است و الان هم به خاطر ترکش هایی که توی گردنش هست، در بیمارستان ساسان تهران بستری است. برادر دوم هم راننده تاکسی است. پدرم پیش از اینکه به قم بیاید، از طرف شاه به خاطر فعالیت های انقلابی ای که داشت، به شهرهای مختلفی مثل اصفهان، کاشان و یزد تبعید شده بود و پس از نجف آباد اصفهان به قم آمد و با مادرم آشنا شد.
صفحات: 1· 2
وقتی که شهدا دخترم را شفا دادند
یادآوری این موضوع هم من را آزار میدهد. سال 87 بود. 18 سال داشت و با سرطان دست و پنجه نرم میکرد. دخترم رو میگویم. خدای من! چه لحظات سنگینی بود. نمی توانستم این غصه بزرگ رو تحمل کنم. عزیزترین هدیه خداوند به من و همسرم، جلوی دیدگانمان داشت آب میشد. حتی تصورش غمگین کننده است. تمام راهها را رفته بودیم. در نهایت نظر پزشکها این بود که برای مداوا باید به خارج از کشور اعزام بشود. کشور آلمان رو باز به توصیه پزشک انتخاب کردیم و رایزنیهای اولیه هم انجام شد.
این روزها تقریباً همه همکارانم در سازمان بهشت زهرا(س) به خصوص آنهایی که با من تو یک اتاق و یک ساختمان کار میکردند مشکل من و خانوادم رو میدانستند، هرکسی به هر نحوی که میشد همدردی و همراهی می کرد و سعی داشت به من روحیه بدهد.
صفحات: 1· 2
من روزه می گیرم ...
متأسفانه متوجه شدم عده ای در شبکه های اجتماعی حرکتی را آغاز کردند با شعار من روزه نمی گیرم زیرا… ودلایلی می آورند و با این کار ادعا میکنند که نعوذ بالله از خدای متعال بیشتر میفهمند وخواسته یا ناخواسته دچار شرک شده اند…
دلایلی می آورند که با روزه گرفتن بدن دچار آسیب میشود وآسیب رساندن به بدن حرام است، دلایلی که معلوم نیست پایه و اساسش کجاست و بی توجه و یا با توجه!! به آن که این عمل از واجبات دین است آنرا زیر سؤال برده و حتی به سخره گرفتند.
عمل به واجبات دین دقیقا همان یاری کردن امام زمان است و عمل نکردن به آن دست کشیدن از یاری کردن اوست درست مثل مردم کوفه که دست از یاری امامشان کشیدند و با سنگ و نیزه و شمشیر قربة الی الله بر بدن امام زمانشان حمله بردند حال عده ایی با شعار من روزه نمی گیرم یعنی با همان عمل نکردن به واجبات(قربة الی الله) حمله به امام زمانمان میکنند …
صفحات: 1· 2
فلسفه و حکمت روزه
صفحات: 1· 2
میهمان پررو
صدای کلون در خانه اش که می آید چنان دلم می لرزد و قلبم تند می زند که انگاری فقط من قرار است میهمانش باشم و برای وصالش مانند یک طفل برای مادرش ذوق می کنم!
با کمال پررویی سرم را بائین که نیاندخته هیچ، بالا هم میگرم و سینه ام را سپر می کنم ! و به اسم “مومن” وارد خانه و ضیافتش می شوم! انگار نه انگار که همین “یازده” ماه پیش قول هایی به او داده بودم و از همین “ده ماه” پیش همه را به باد فراموشی و بی خیال سپرده ام! میهمانی پررو تر از من پیدا می شود؟!
صفحات: 1· 2